فرستاده خاص پروردگار گرانمايه تر تاج آزادگان محمد كازل تا ابد هر چه هست چراغى كه پروانه بينش به دوست ضمان دار عالم سيه تا سپيد درختى سهى سايه در باغ شرع زيارتگه اصل داران پاك چراغى كه تا او نيفروخت نور سياهى ده خال عباسيان لب از باد عيسى پر از نوش تر فلك بر زمين چار طاق افكنش ستون خرد مسند پشت او خراج آورش حاكم روم و رى محيطى چه گويم چو بارنده ميغ به گوهر جهان را بياراسته اگر شحنه اى تيغ بر سر برد به سر بردن خصم چون پى فشرد قباى دو عالم به هم دوختند چو گشت آن ملمع قبا جاى اوبه بالاى او كايزد آراستست به بالاى او كايزد آراستست
رساننده حجت استوار گرامي تر از آدميزادگان به آرايش نام او نقش بست فروغ همه آفرينش بدوست شفاعت گر روز بيم و اميد زمينى به اصل آسمانى به فرع ولى نعمت فرع خواران خاك ز چشم جهان روشنى بود دور سپيدى بر چشم شماسيان تن از آب حيوان سيه پوش تر زمين بر فلك پنج نوبت زنش مه انگشت كش گشته ز انگشت او خراجش فرستاده كرى و كى به يك دست گوهر به يك دست تيغ به تيغ از جهان داد دين خواسته سر تيغ او تاج و افسر برد به سر برد تيغى كه بر سر نبرد وزان هر دو يك زيور افروختند به دستى كم آمد ز بالاى اوهم آرايش ايزدى راستست هم آرايش ايزدى راستست