سگالش نمودن اسكندر بر جنگ دارا - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سگالش نمودن اسكندر بر جنگ دارا





  • كمربند بيدارى بخت گير
    نبايد كه بندد تو را اين خيال
    سرى كردن مردم از مردميست
    همه مردمى سرفرازى كند
    دد و دام را شير از آنست شاه
    جهان خوش بدان نيست كرى به دست
    ز عيش خوش آنگه نشانش دهى
    جوانمرد پيوسته با كس بود
    بدان كس كه او را خميريست خام
    مروت تو دارى و مردى تو راست
    گر او تندر آمد تو هستى درخش
    پدر گرچه با قوت شير بود
    تو آن شيرگيرى كه در وقت جنگ
    چگوئى سياهان زنگى سرشت
    چو با تيغ تو سركشى ساختند
    چو زان سيلها بر نگشتى چو كوه
    نهنگى كه او پيل را پى كند
    هژبر ژيان كى شود صيد گور
    عقابى كه نخجير سازى كند دگر كاختران نيك خواه تواند
    دگر كاختران نيك خواه تواند



  • كله داريى كن سر تخت گير
    كه دولت به ملك است و نصرت به مال
    وگرنه همه آدمى آدميست
    سر آن شد كه مردم نوازى كند
    كه مهمان نوازست در صيدگاه
    به زنجير و قفلش كنى پاى بست
    كز اينش ستانى به آنش دهى
    كس آن را نباشد كه ناكس بود
    همه كس دهد نان پخته به وام
    بدانديش را گنج با اژدهاست
    گر او گنجدان شد توئى گنج بخش
    به كين خواستن نرم شمشير بود
    ز شمشير تو خون شود خاره سنگ
    كه بودند چون ديو دژخيم زشت
    به جز سر چه در پايت انداختند
    از اين قطره ها هم ندارى شكوه
    از آهو بره عاجزى كى كند
    سيه ماركى روى تابد ز مور
    به فروجكان دست بازى كند همان خاكيان خاك راه تواند
    همان خاكيان خاك راه تواند


/ 374