لوامع صاحبقرانی جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
است در قلب او چنانكه وارد است كه قلب مؤمن عرش رحمانست.و در احاديث صحيحه وارد شده است كه من همنشين كسانىام كه به ياد مناند و همين قرب معنويست بهر دو معنى آن چه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه من به بنده از رگ كردن نزديكترم چون رگ گردن اگر گسسته شود بنده مىميرد و اگر فيض الهى منقطع شود او معدوم بالمره مىشود چنانكه قرب روح به بدن كيفيّتش مجهولست با آن كه تعلقش معلومست هم چنين قرب الهى نسبت به روح و چون بر اكثر عالميان تعقل تعلق مجردات كالممتنع است حق سبحانه و تعالى همه را از اين قيد خلاصى كرامت فرمود كه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» و در فوايد بهره مذكور شد صدوق مىگويد كه اين حديثى را كه آن را روايت كردهاند سه كس كه احوال ايشان بر من و استادان من مخفى است و ليكن بر حسن بن على كوفى مجهول نبوده است كه او در اصل خود ذكر كرده است هم چنان كه احوال او نيز بر اكثر علماء مخفى شده است و هر كسى نسبت به او گمانى برده است و بر ما احوال او ظاهر است كه او حسن بن على بن عبد اللَّه بن المغيره كوفى است و ثقه ثقه است و استاد اكثر فضلاء است مثل صفار و سعد و محمد بن يحيى و غيرهم كه در بسيار جائى تصريح باسم او شده است و هم چنين پسرش على و پسر پسرش جعفر بر اكثر مخفى است و پسرش استاد پدر صدوقست و پسر پسر استاد صدوق است و در اينجا توثيق ايشان كرده است و اكثر نفهميدهاند و صدوق گفته است كه با آن كه سه مجهول در طريق هست آخر سند منقطع شده است و رفع الحديث گفته است و ظاهرا سخن حسن باشد و ممكن است كه سخن پدر حسين باشد كه مىگويد من از عمرو شنيدم و او از كسى شنيده بود كه در خاطر او نبود يا در خاطر من نمانده است و آن شخص بىواسطه يا به يك واسطه از