لوامع صاحبقرانی جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
لوجهها و غشى عليها فقال النّاس لبلال أمسك يا بلال فقد فارقت ابنة رسول اللَّه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) الدّنيا و ظنّوا انّها قد ماتت فقطع اذانه و لم يتمّه فافاقت فاطمة (صلوات اللَّه عليها) و سألته ان يتمّ الاذان فلم يفعل و قال لها يا سيّدة النّسوان انّي اخشى عليك ممّا تنزلينه بنفسك اذا سمعت صوتى بالأذان فاعفته عن ذلك)(1)و منقولست كه چون حضرت سيّد المرسلين (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از دنيا به عالم اعلى تشريف بردند بلال امتناع نمود از اذان گفتن از جهت آن چه سابقا مذكور شد در روايت ابو بصير و گفت كه اذان نمىگويم از جهت هيچ كس بعد از حضرت سيّد المرسلين (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و حضرت فاطمه زهرا (صلوات اللَّه عليها) روزى فرمودند كه مىخواهم كه بشنوم آواز مؤذن پدرم را (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به آن كه اذان بگويد و اين خبر را به بلال رسانيدند و اطاعت آن حضرت را واجب مىدانست شروع كرد در اذان پس چون تكبيرها را گفت حضرت ياد ايام پدرش (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كرد و خود را ضبط نتوانست كردن از گريه و چون باسم آن حضرت رسيد فريادى زد و غش كرده بر رو افتاد پس مردمان فرياد كردند بلال را كه باز گذار كه حضرت بهترين زنان عالميان از دنيا رفت و كمان ايشان اين بود كه آن حضرت فوت شده است پس بلال اذان را قطع كرد و تمام نكرد پس حضرت فاطمه (صلوات اللَّه عليها) با خود آمدند و فرمودند كه اذان را تمام كند بلال تمام نكرد و به خدمت آن حضرت آمد و گفت اى بهترين زنان عالميان مىترسم كه چون اذان مرا بشنوى از دنيا بروى مرا معاف دار حضرت او را معاف فرمودند از گفتن اذان.و منقولست كه چون بلال ترك اذان كرد و اطاعت عمر نكرد در ترك حى على خير العمل ابو بكر را واسطه ساخت باز قبول نكرد عمر گفت اى نمك بحرام سخن آقاى خود را نشنيد و با او بيعت نكردى در جواب گفت كه بهاى