خطبه 026-اعراب پيش از بعثت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید نبی الدین اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به من خبر رسيده كه پسر ابن ارطاه بر يمن تاخته است. به خدا قسم گمان مى كنم اين گروه به همين زودى بر شما مسلط شوند به دليل اينكه در باطن با هم يكدل هستند. و شما از حق خود گرفتار تفرقه شده ايد. شما در راه حق امامان خود گرفتار نافرمانى شده ايد. آنان اطاعت و فرمانبردارى ناحق مى كنند از امامان خود. آنان امانت را مى پردازند. شما خيانت مى كنيد. آنان وطن خود را اصلاح مى كنند، اما شما در وطن خود فساد مى كنيد. اگر من يكى از شما را بر قدحى چوبين امين كنم، مى ترسم كه چنگك و دسته آن را بدزديد. خداوندا: من از اين مردم ملول هستم. اينان هم از من ملول هستند. من از دست اينها عاجز و اينها هم از دست من بيزار شده اند. پس خداوندا، قومى نيكوتر از اينها به من عطا كن و اميرى بدتر از من به اينان در مقابل بده. خداوندا، دلهاى آنها را درون سينه هاشان بگذار، همانطور كه نمك در آب حل مى شود. بدانيد كه به خدا قسم دوست دارم به جاى همه شماها هزار سوار از فرزندان بنى فراس ابن غنم داشته باشم. اگر آنها دعوت كنى سوارانى مانند توده هاى ابر تابستانى تند و سبك به سوى تو مى شتابند.

خطبه 026-اعراب پيش از بعثت

هنگام خروج به طرف خوارج البته خداوند متعال محمد صلى الله عليه و آله را به رسالت انتخاب كرد، حال آنكه آن حضرت مردم را از عذاب الهى بيم مى داد. امين وحى بود و آنچه را كه بر او نازل مى شد ابلاغ مى كرد. شما اى قوم عرب، در زشت ترين آئينها و بدترين خانه ها در ميان سنگهاى سخت و لانه مارها كه زندگى مى كرديد به حال توحش و كر بوديد. شرابتان آبى تيره و گنديده و غذايتان خشن بود. خون يكديگر را مى ريختيد و از خويشان خود دورى مى كرديد. بت پرستى مى كرديد و گناهان را رها نمى كرديد.

قسمتى ديگر از همين خطبه: آنگاه چشم باز كردم و ديدم جز اهل بيت خود ياورى ندارم. آنگاه در مرگ آنان بخل ورزيدم و راضى نشدم كه آنها را هم از دست بدهم. چشمم را با وجودى كه خار در آن فرو رفته بود برهم گذاشته و آب زهرآلود ستم را با اينكه غصه راه گلويم را بسته بود، آشاميدم. و خشم خود را فرو خوردم و بر تنگى راه نفسم كه طعم آنها از تلخيهاست، صبر و شكيبائى كردم.

از همين خطبه درباره عمروعاص از او گرفت پس پيروز مباد دو دست عمروعاص بيعت فروش و خوار و رسوا باد. عهد پيمان معاويه كه خريدار. پس حالا آهنگ جنگ كنيد و براى جنگ با دشمن آماده شويد، زيرا تنور جنگ داغ است و شعله آن بلند شده و شكيبائى را شعار خود بدانيد كه صبر در جنگ باعث ظفر است.

خطبه 027-در فضيلت جهاد

در آخر عمر شريف خود ياران را سرزنش كرد پس از ستايش خداوند عالم و سلام بر رسول اكرم، البته كه جهاد درى است از درهاى بهشت كه خداوند آن را به روى دوستان خاص خود مى گشايد، و لباس پرهيزگارى و زره فراخ دامن، و سپر محكم خداوندى است. پس هر كس به جهاد پشت كند و با علاقه از آن سر باز زند خداوند لباس ذلت بر او مى پوشاند و به بلاها گرفتارش مى كند عقل و خرد از وجودش مى برد، و حق از او بيزار و انواع خواريها به او روى مى آورد و عدالت در حقش اجرا مى شود.

بدانيد كه من شب و روز عيان و پنهان شما را به جنگ اين قوم دشمن دعوت مى كنم و تا چه زمانى به شما مى گويم پيش از آنكه آنان بر شما حمله برند شما بر آنان حمله كنيد. به خدا قسم هيچ مردى در خانه هاى خودشان اسير جنگ نشدند، مگر اينكه آن قوم ذليل و خوار گرديد. هيچ يك از شما خود را مسئول جنگ ندانسته و هر يك دفاع از دشمن را به عهده ديگرى گذاشته و خود را خوار كرديد تا دشمن بر شما تاخت و شهرهايتان را با زور تصرف كرد. اين برادر غامد است كه سپاهش به شهر انبار ريخته و حسان ابن حسان بكرى را كشته و سواران مدافع شما را از گرد آن شهر رانده است. شنيده ام مردى از آنان بر دو زن كه يكى مسلمان و ديگرى اهل ذمه بود، هجوم برده خلخال و دست بند و گردنبند و گوشواره را از دست و پا و گردن و گوش آن دو كنده و برده است. هر چه آن زن مسلمان فرياد كرده هيچكس بدادش نرسيده و دشمن هم دست از سرش بر نداشته است. پس دشمنان از انبار با مال فراوان كوچ كردند در حالى كه نه جراحتى به يكى از آنها رسيده و نه خونى از آنان ريخته، پس اگر مرد مسلمان از اين غصه بميرد نه تنها مورد سرزنش قرار نمى گيرد بلكه نزد من خيلى سزاوار است.

آه، چه بسيار عجيب است اين امر. به خدا قسم اين غم دلم را مى شكند كه اين قوم تا اين اندازه در باطل خويش پابرجا هستند و شما تا اين اندازه در حق خود سست هستيد. بدبختى با شما همراه شده! هنگامى كه هدف تير دشمن قرار گرفتيد، آنها بر شما هجوم مى برند، شما بر آنها هجوم نخواهند برد. آنها با شما جنگ مى كنند، اما شما با آنها جنگ نمى كنيد، آنها گناه مى كنند، شما از آن گناه خوشحال مى شويد، هر وقت تابستان به شما گفتم بر آنان حمله كنيد، گفتيد حالا هوا گرم است، بگذار تا از شدت گرما كاسته شود بعد حمله مى كنيم. زمستان به شما گفتم بر دشمن حمله كنيد گفتيد: حالا هوا سرد است، صبر كن تا از شدت سرما كاسته شود، بعد حمله مى كنيم. تمام اين عذرها از گرما و سرما براى فرار از جنگ است. و شما مردم اگر از سرما و گرما مى ترسيديد، به خدا قسم از شمشير دشمن بيشتر مى ترسيديد اى نامردان به ظاهر مرد كه فكرتان مثل بچه هاست. و عقلتان مثل تازه عروسهاى حجله رفته است. كاش من هرگز شما را نديده و نشناخته بودم. چه فايده كه به خدا قسم كارم به پشيمانى كشيده شده و اندوه و غم در دلم جاى گرفته. خدا مرگتان دهد دلم را به درد آورديد دلم را خونين و خشم آ
لود كرديد. سركشى و اطاعت نكردن شما از من موجب شده كه راى من تباه گردد. آن طور كه قريش نشستند و گفتند پسر ابيطالب مرد دلاورى است اما از فنون حرب چيزى نمى داند. خدا رحمتشان كند! آخر كدام يك از قريش در كار جنت از من بصيرتر و از نظر مقام بر من مقدم ترند؟ من هنوز بيست سالم نشده بود كه قدم به ميدان جنگ گذاشتم و حالا شصت سال بيشتر دارم، اما كسى كه فرمانش برده نشود رايى ندارد.

/ 261