خطبه 160-در بيان صفات پيامبر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید نبی الدین اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 160-در بيان صفات پيامبر

وصف رسول خدا خداوند پيمبر اسلام را با نورى روشن كننده و حجتى آشكار و راهى پديدار و كتابى راهنما برانگيخت. خانواده او بهترين خانواده ها شجره او برترين شجره هاست، شجره كه شاخهايش معتدل و راست و ميوه هاى آن فرو ريخته و آويزان است، جايگاه تولد آن حضرت در مكه، و هجرتش به مدينه است، در مدينه نامش بلند، وصيت دعوتش به همه جا رسيد، خداوند او را با حجت و دليلى كافى و پند و موعظتى شافى و دعوتى تلافى كننده فرستاد، احكام شرعيه كه ناپيدا بود، بوسيله آن حضرت پيدا، و بدعتهاى ناهنجار از او نابود و دستورات كه ما از آنها جدا مانده بوديم به سبب و بر ما واضح گردد پس هر كس غير اسلام دينى را براى خويش برگزيد، بدبختيش سخت، و بند نيك بختيش سست و سخت كند، و پايان كارش منجر به اندوهى دراز، و عذابى دردناك است من به خدا توكل مى كنم، توكل كردن كسى كه چشم از همه بسته، و به سوى او گشوده است و در راهى كه كشاننده به سوى بهشت و رساننده به جايگاه خوشنودى او است از او درخواست هدايت مى نمايم.

بندگان خداى، من شما را بترس و فرمانبردارى از خدا و اطاعت او سفارش مى نمايم، چرا كه اطاعت از امر خدا سبب رستگارى فردا، و رهائى هميشگى است، خداوند مردم را از خودش ترساند، و امرش را رساند، هم آنان را به اطاعت خودش تشويق و هم امرش را تكميل فرمود، جهان و ناپايدارى و نابودى و اطوار گوناگون آن را براى شما وصف كرد. پس از چيزى كه در جهان شما را خوش آيند است، و پرى بر شما نپايد دورى كنيد زيرا كه جهان به خشم خدا نزديكتر، و از خوشنوديش دورترين خانه مى باشد، اى بندگان خداى از رنجها و مشغوليهاى دنيا ديده بپوشيد، براى يقينى كه از دورى و حالات گوناگون آن در خويش سراغ داريد و همانطورى كه شخص خيرخواه و پند دهنده با كوشش و زحمت از آن مى ترسد، شما نيز همانطور از آن بترسيد و عبرت گيريد از كشتيگاه مردمى كه در روزگارهاى پيش از شما بوده و مى بينيد كه چگونه بندهاشان از هم جدا، چشمها و گوشهايشان نابود، شرف و عزتشان نيست، هستى و نعمت از آنان جدا گرديده، نزديكى فرزندانشان بدورى، و همنفسى زنهاشان به جدائى مبدل و ديگر بهم نمى نازند، فرزند نمى آورند، از هم ديدن نمى كنند، همنشين هم نيستند، بندگان خداى، از خدا بترسيد ترسيدن شخص
ى كه نفس بدانديش را به فرمان كرده، و جلو خواهشهاى او را گرفته (جهان را) به چشم بينش مى نگرد، زيرا مطلب روشن و واضح، پرچم برپا طريق (بهشت) هموار و راه رسيدن نمايان است.

خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟

در جنگ صفين ايراد شد اى برادر دينى من از طايفه بنى اسد مردى هستى كه در سواركارى زين به سستى مى بندى، نگرانى و اضطراب پيوسته تو را احاطه كرده است همانگونه كه مهار مركب خود را بيجا رها مى سازى سخن نابجا مى گوئى و پرسش بيجا مى كنى با اين حال چون از اقوام رسول خدا (ص) هستى و احترام تو بر من واجب مى باشد، اين حق را به تو مى دهم كه در اين گير و دار چنين سئوالى را از من بنمائى، حال با وجود خويشاوندى نزديك من با پيامبر گرامى و افضليتم بر خلق، تسلط آنان به خلافت براى آن بود كه خلافت رسول خدا (ص) امرى بود كه مطلوب واقع شد. عده اى به اين عمل بخل كردند و گروهى براى حفظ مبانى اسلام اغماض نمودند در صورتى كه ميان ما حاكم عادل و بى مثال خداوند است و در روز قيامت بازگشت همه به سوى خداست. امرءالقيس مناسب حال من بيتى گفته: رها كن و واگذار قصه غارتگرى را كه پيرامونش هايهوها و قيل و قال زياد است. حال بيا بشنو مطلب بزرگ را پسر ابى سفيان روزگار پس از گرياندن من، مرا به خنده آورد و شگفت انگيزتر از اين چيزى نيست و سوگند به خدا شگفتى باقى نمانده. عجب از اين كار بزرگ كه شگفتى را از بين مى برد و كجروى و نادرستى را بسيار م
ى گرداند گروهى از مردم حيله گر برآمدند كه نور خدا را از چراغش خاموش نمايند و فوران و راه آب آن را از چشمه اش ببندند و ميان من و خودشان آب پاك را به منشاء بيمارى وبا بيالايند. اگر يك روزى فرا رسد كه اين غم دامن مرا رها كند و ميان من و آنها برطرف گردد آنها را به راه حق و راستى مى كشانم و اگر روزگار اقبال به من رساند كيفر اعمال خود را به خدا وامى گذارم تا به جزاى اعمال زشت خويش برسند. چنانكه قرآن مى فرمايد: براى گمراهى ايشان به سبب غم و اندوه بسيار خود را هلاك و تباه مگردان، زيرا خداوند دانا است به آنچه بجا مى آورند.

خطبه 162-در توحيد الهى

اوصاف خداوند سپاس خداوندى را سزاست كه آفريننده بندگان و گستراننده زمين، و روان كننده آب فراوان، در زمينهاى پست، و روياننده گياهان در زمينهاى بلند است. نه براى اوليت او ابتدائى و نه براى پايندگيش انتهائى است، او است اولى كه هميشه هست، و باقئى كه سر رسيدى برايش نيست، پيشانيها براى خاك آلود، و لبها به وحدانيتش گويا مى باشد. اندازه هر يك از اشياء را هنگام آفرينش معين فرمود. تا خود از مانند بودن به آنها ممتاز باشد، انديشه ها با حدود و حركات قدرت بر دريافت وى ندارند براى او گفته نشود كه كى بوده و معلوم نشود كه تا چه وقت خواهد بود پيدائى است كه نتوان گفت از چه پيداست، پنهانى است كه نتوان گفت در چه چيز پنهان است، جسمى نيست تا پس از پيدايش پنهان گردد، در پرده پوشيده نيست تا آن پرده او را بپوشاند، نه براى اشياء به طور چسبندگى نزديك و نه از آنها به طور جدائى دور است. هيچيك از كارهاى بندگانش بر او پوشيده نيست، از زير چشمى نظر كردن، و لفظى را مكرر نمودن، به پشته دشتى برآمدن، و در شب تاريك قدمى برداشتن، در چنان تاريك شبى كه ماه نور افشان بر آن پرتو مى افكند بردارى هيچيك از اشياء براى او نفعى متصور نه، علم و
دانش او به حال مردگان گذشته، همچون به حال زندگان باقى مانده است و دانائيش به آنچه در آسمانهاى بلند پايه است، همچون دانائيش به آنچه در زمينهاى فرودين است مى باشد. و خورشيد درخشان در طلوع و غروب آن ماه را تعقيب بنمايد و نيز از گردش روزگارها و از آمدن شب و رفتن روز، او است. كه پيش از سر رسيدن هر مدت و شماره شدن هر شمرده شده بوده است، بلند و منزه است از اينكه تعيين كنندگان حدود و اندازه ها و نهايت اطراف و جوانب، و تهيه جاها و قرار گرفتن در مكانها را به او نسبت دهند حد و نهايت براى آفريده شده او تعيين و به غير او نسبت داده مى شود، اشياء را از روى اصول و مبادى ازليت و ابديت نيافريد بلكه آفرينش را آفريده، و حدش را معين فرمود و صورت هر چه را كه تصوير كرد، آن صورت را در حد خودش قشنگ و نيكو فرمود، هيچ چيزى را از فرمان او ياراى امتناع و سركشى نيست، و در فرمان.

/ 261