به هنگام فتنه و آشوب، همچون بچه شتر دو ساله باش. كه نه براى سوار شدنش پشتى و نه براى دوشيدنش پستانى است.
حکمت 002
هر آنكه طمع را ملازم گرديد خويشتن را خوار سازد و هر آنكه نيازمندى و گرفتاريش را براى ديگرى شرح داد، تن به خوارى و پستى سپرده است. هر آنكه زبانش را بر خود امارت داد نسبت به خود خفت روا داشته است.
حکمت 003
بخل ننگ، ترس عيب و نقص است، نيازمندى مرد زيرك را در اثبات دليلش گنگ مى گرداند، نادار در شهر خود غريب است ناتوانى و زبونى درد و آفتى است.
حکمت 004
رضا و خوشنودى همنشينى نيكو است، دانش ميراثى است ارجمند و نفيس آداب و آموختن فرهنگها حله هائى نوين از فكر و انديشه آئينه ايست شفاف و صيقل داده شده.
حکمت 005
سينه شخص خردمند گنجينه راز او است، شكفته روئى دام دوستى است، سختيهاى مردم را بر خويش هموار كردن قبر عيبها است، يا به عبارت ديگر آن حضرت فرموده است: مداراى با مردم خيمه عيوب است. هر آنكه خودپسند و خويش خواه افتاد خشم مردم بر وى بسيار است.