خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید نبی الدین اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر

خطاب به برج ابن مسهر خاموش باش اى كسى كه دندان پيشينت افتاده! خدا چهره ات را زشت سازد خاموش شو! به خدا قسم آن لحظه كه فروغ حق جلوه گر شد و دميد، تو آنچنان كوچك و بى ارزش بودى كه هيچكس به تو اعتنائى نداشت و به سخنان تو بى توجه بودند، اما به محض اينكه فرياد باطلى بلند شد و طالبان عصيان به فرياد درآمدند تو بسان شاخ بى مقدار سبزى سر به زير آوردى.

خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران

اوصاف اهل تقوى بدان اى همام، خداوند تعالى خلايق را بيافريد و در آن هنگام از فرمانبردارى آنان بى نياز بود زيرا كه گناه گنهكار و طاعت فرمانبردار به حال او زيان و سودى نداشت آنگاه وسائل زندگى را بين آنان تقسيم كرد، و براى هر كس در دنيا جايگاهى مقرر فرمود پس فقط در جهان پرهيزكارانند كه داراى ستودگيها هستند آنان سخنشان درست، لباسشان ميانه، روششان فروتنى است، ديده از هر چه كه خدا برايتان نپسنديده پوشيده اند و بهر دانشى كه به حالشان سودمند است گوش فرا داده اند، هنگام سختى و گرفتارى چنانند كه ديگران در خوشى و آسايش. اگر نبود مدت مرگى كه خدا در كتابش براى آنها معين فرموده، البته يك چشم برهم زدن جانهايشان از شوق به ثواب و بيم از عقاب در پيكرهايشان نمى پائيد، خدا در نزدشان بزرگ و هر چه جز او است در چشمشان كوچك است، باورشان درباره بهشت همچون كسانى است كه آن را ديده و در آن گرم عيش اند و ايمانشان درباره جهنم همچون كسانى است كه آن را ديده و در آن معذبند، دلشان اندوهگين آزارشان از مردم بر كنار، پيكرهاشان لاغر، خواهشهاشان سبك، نفوسشان عفيف و پاكيزه، براى آسايش هميشگى روزكى چند را به شكيبائى گرايند، و اين تجارت
سودمند را پروردگارشان برايشان آماده فرموده است جهان به آنان روى آورد آنها به او پشت كردند، آنها را اسير و گرفتار خويش كرد. آنها به برخى كردن جان از آن رهيدند. همين كه شب درآيد به پاى خيزاند و آيات شريفه قرآن را با درنگ و انديشه خواندن گيرند. و خويش را به دل اندوهگين خواهند، مى كوشند تا مگر داروى درد خود را در آن جويند، همين كه به آيه اى رسيدند كه در آن تشويق است از فرط عشق و اميد در آن متوقف شوند، و نفوسشان را از شوق به آن عرضه داشته، و پاداشى كه از آن منظور است نصب العين خويش قرار دهند، همين كه برخوردند به آيه اى كه در آن تهديد است آن را به گوش دلهاشان بشنوانند و گمان كنند كه نعرى دلخراش اهل دوزخ در بيخ گوششان است، همه كمرهاشان خم، پيشانيها، كف دستها، زانوها و اطراف اقدامشان، فرش و از خداى تعالى خواهان آزادى گردنهاى خويش مى باشند همين كه روز مى شود آنها بردباران، دانشمندان، نيكويان، پرهيزكارانند، ترس از خدا بسان تيرهاى تراشيده نشده پيكرهاشان را نزار و لاغر ساخته، بيننده كه در آنها مى نگرد، گمان مى كند آنها دردمندان اند، در صورتى كه آنها دردى ندارند. به خود مى گويند با وجود اينان ديوانگى آميخته، و حال آنكه ا
ينطور نيست، بلكه كار مهمى آنها را مبهوت كرده است. نه كمى كردار نيك را به خود مى پسندند، و نه بسيارش را بسيارى به حساب مى آورند هميشه خود را متهم و از كردار خود بيمناكند. هر زمان يكى از آنان به پاكى ستايش شود از آن سخن مى ترسند و به ستايشگر مى گويد من خود را از ديگرى بهتر مى شناسم. و خداوند نيز مرا بهتر از خودم مى شناسد. پروردگارا مرا به آنچه كه ديگران درباره من مى گويند مگير، و بهتر قرار ده بده و گناهم را بيامرز.

نشانه يكى از پرهيزكاران آنست كه تو مى بينى در امر دين توانا است، و در نرمى و خوشخوئى دورانديش، و در ايمان با يقين و در طلب علم حريص و در بردبارى دانا و در توانگرى ميانه رو در بندگى و عبادت فروتن است و در فقر و نيازمندى آراسته جلوه مى كند، در سختى شكيبا، حلال را جويا، در هدايت رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور است، با كارهاى شايسته اى كه به جا مى آورد ترسان است، در شب همت او صرف سپاسگزارى است. در بامداد اراده اش ياد خدا مى باشد، شب را به سر مى برد در حالى كه از غفلت خود نگران است و روز از مهربانى خدا شادمان است، اگر نفس در آنچه كه مايل نيست با او سركشى كند خواهش آن را در آنچه دوست مى دارد انجام ندهد، روشنى چشم او در چيزى است كه جاودان است، و بى رغبتيش در چيزى كه باقى نمى ماند، شكيبائى را با دانش و گفتار را با كردار مى آميزد او را نگاه مى كنى كه آرزويش اندك، لغزشش بى مقدار، دل و جانش خاضع و نفسش به اندك قانع خوراك او لقمه اى نان، زندگيش آسان، دين و آئين او از گناه در امان شهوت و خواهشهاى نامشروع او مرده، خشم و عضبش فرو نشسته است. انسانها به پاكى و نيكى او اميدوارند و از اذيت و آزار او در امان مى باش
ند، اگر ميان مردم به غفلت و بى خبرى معروف باشد در حقيقت به حقايق دانا است، با آنهائى كه بيدار دلند همنشين و دانايان او را به غفلت و بى اطلاعى متهم نخواهند ساخت. اگر از شخصى به او ستم شود از سر صدق ديده از خطايش برمى گيرد ستمگر را مى بخشد و به آن كسى كه از خوبى محرومش نمايد نيكى مى كند، چنان سرشار از مهر و عاطفه است كه هر شخصى از او رنجيده خاطر شود و تركش كند صميمانه به سوى او مى رود، رشته گسسته را باز هم پيوند مى زند، دل و زبان او از دشنام و سخن زشت دور خواهد بود و با گفتار راست نيك آشناست هرگز گرد كردار نكوهيده قدمى برندارد و اعمال پسنديده از دست و زبانش آشكار است. نيكى بدو رو خواهد سكرد و زشتى به او پشت مى كند، در گرداب و ناراحتى و گرفتاريها صبور و بردبار و در ميان شادى خرمى سپاسگزار است، بر دشمن خود ستم نمى كند و در حق دوستان خويش ظلم و گناه روا نمى دارد، قبل از آنكه از او گواه طلب كنند به حق كه در نظرش مى باشد گواهى دهد و بدان اعتراف كند، هر چه بدو بگويند بدست فراموشى نمى سپارد و هيچكس را به صفت و لقب زشت نخواند به همسايه زيان نمى رساند و در مشكلات كه براى مردم پديد مى آيد شاد نباشد، گام در راه نادرست نگ
ذاشته و پا از طريق هدايت بيرون وجودش را احاطه كند، فرياد شادى او بلند نشود، آن لحظه كه بر او ستم نمايند بر اين ظلم و جور صبر آورد كه تا خداوند ظالم را به كيفر خويش برساند، نفس او از دست و زبانش در ناراحتى نباشد و مردم از آزار او آسوده باشند. اين چنين شخصى خود را براى آمرزش روز قيامت به زحمت انداخته و آسايش دنيا را به ديگران بخشيده است، حذر او از دوستان دنياپرست از روى بى رغبتى مى باشد و الفتش با خدا شناسان به خوشخوئى و مهربانى آلوده شده است و پرهيز او از مردم به دليل خودخواهى و بزرگى نيست و نزديكيش از راه مكر و فريب نيست.

/ 261