خطاب به عبدالله بن عباس پسر عباس دانسته باش اين بصره فرودگاه شيطان و فتنه و آشوب را كشتزار است، لذا با نيكى كردن با ايشان آنها را خرم و شاداب دار، گره بيم و ترس را از دلهايشان بگشاى، مرا گفتند تو با بنى تميم بدخوئى آغاز نهاده و درباره آنان دشمنى روا داشته با اينكه بنى تميم مردمى هستند كه هيچ ستاره اى از آنان غروب نكرد جز آنكه اخترى درخشانتر برايشان سرزد، نه در جاهليت و نه در اسلامى خونى از آنان هدر نشده و يا به سوى كين توزى نشتافته اند، آنها نسبت به ما داراى خويشى و نزديكى، ويژه و پيوسته مى باشند و ما به پيوند دادن رشته خويشى مزد داده شدگان و بر بريدنش و زر و بال دارندگانيم، پسر عباس خدايت بيامرزاد، سختى عنان باز كش كه آنچه از نيك و بد كه بدست تو بر مردم رود، ما نيز در آن شريكيم. خويش را نزد گمان شايسته من به خودت درآر و عقيدتم را درباره ات سست منماى، والسلام.
نامه 019-به يكى از فرماندهان
خطاب به واليان و حاكمان شهرها پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم (ص) اى حاكم بدان كه كشاورزان و روستائيان شهر تو گاهى مرا از خشونت و ستمگرى و تندى و بد رفتاريت آگاهم مى سازند من در مكتوبهاى آلوده به شكوه آنان فكر بسيار مى كنم زمانى در مى يابم كه بسان مشركند و كافر و نه در خور دور شدن و ستم كردن به جهت آنكه با مسلمان پيمان بسته ايد كه يك باره منفور و مغضوب گردند پس بهتر آنست كه در حق آنان درشتى و نرمى را آميخته بهم نموده و با آنان رفتار كنى زمانى سخت و گاهى مهربان باشى به آن اندازه از آنها دور باش كه از لطف تو دور گردند و نه آنچنان نزديك باش كه از ارزش مشرك و مسلم نابود گردد و از بين برود اگر خدا بخواهد.
نامه 020-به زياد بن ابيه
خطاب به زياد ابن ابيه من به خدا سوگند مى خورم سوگندى درست و راست، كه اگر بشنوم كه تو در مال و خراج مسلمين به چيزى كوچك يا بزرگ خيانت روا داشته اى، البته بر تو حمله برده و سخت خواهم گرفت، سخت گرفتنى، كه تو را واگذار كند در حالى كه دارائيت كم و فقير و بيچاره مانده كمرت سنگين و رتبه ات پست و ناچيز باشد.
نامه 021-باز هم به زياد بن ابيه
خطاب به زياد ابن ابيه در حال اقتصاد و ميانه روى اسراف و ولخرجى را واگذار. در امروز به ياد فردا باش و به اندازه رفع نياز از مال نگهداشته و زيادى آن را براى روز نيازمنديت بگذار، آيا با اينكه در نزد خداى از گردنكشان هستى، اميدوارى كه خداى مزد فروتنان و افتاده گانت دهد و آيا با اينكه تو در ناز و نعمت غلطان و آن نعمت را از ناتوانان و بيوه زنان باز مى گيرى چشم آن دارى كه ثواب تصدق دهندگانت دهد. و جز اين نيست كه بشر به آنچه (از نيك و بد) كه پيش فرستد پاداش داده شود و بر هر چه كه مقدم داشته است درآيد.