خداى را بترسيد ترسيدن كسى كه دامان به كمر زده و خويش را مجرد ساخته است تند و چابك به كوشش و تلاش پرداخته است. در دروان زندگانى از روى ترس بكار پيشدستى كرد و بروى آوردن قرارگاه و پايان آمدن و رفتنش انديشيد.
حکمت 202
داد و دهش آبروها را نگهبان و بردبارى براى نادان روپوش است. گذشت از گناه سبب پاكى و پايدارى پيروزى است، هر آنكه با تو بكار بيوفائى است دورى گزيدنت از وى پاداش او است در كارها با ديگران شور كردن همان ره به مقصد يافتن است. آنكه به راى و انديشه خودش بى نياز شد خويشتن به تباهى افكند. شكيبائى پيشامدهاى روزگار را دور كننده و بيتابى زمانه را از يارى دهندگان است. پر ارج ترين توانگرى بدون آرزو زيستن است. بسا هوش و خرد كه در چنگ بشر اسير لكن هوس بر وى امير است، نگهدارى تجربه بودن خويشاوندى و بهره بردن است، هيچگاه از غمگين و رنجيده خاطر دل آسوده مباش.
حکمت 203
خودخواهى مرد يكى از رشگبران است.
حکمت 204
خار و خاشاك ناگواريها را ناديده گير وگرنه هيچگاه شادمان نخواهى بود.