نامه 031-به حضرت مجتبى - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید نبی الدین اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 031-به حضرت مجتبى

وصيت به: امام حسن عليه السلام پس از ستاش يزدان پاك و درود بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله، بدان براستى كه من همين كه در چيزى كه برايم روشن گرديده مى نگرم از اينكه جهان از من روى گرداند و روزگار با من به سركشى گرائيد و آخرت به سويم روى كرده، اينها ديگر مرا از ياد آورى از جز خودم و همت گماردن به كارى غير كار خويشم باز مى دارد، مگر آن هنگام كه من از غمهاى مردم و ملت آسوده شده غم خويش مى خورم. اينجا ديگر مى نگرم كه راى و تدبيرم درست آمده و مرا از هواى نفسم باز مى دارد. همين كه اين نكته بر من روشن گرديد، آنگاه مرا به سوى كوشش و تلاشى كشيد كه در او سستى و بازئى نيست و به سوى صدق و درستئى برد كه نادرستى با آن درنياميزد. و من تو را بعضى از خويش، بلكه عين خويش يافتمت، بدانسانكه گوئى اگر اندوهى به تو رسد چنان است كه به من رسيده و اگر مرگ تو را دريابد، گوئى مرا دريافته است، روى اين اصل اهتمام در امر تو را، اهتمام در امر و كار خويش مى بينم لذا وصيت خويش را براى تو مى نگارم، در حالى كه استناد كننده و تمسك جوينده به آن نوشته هستم خواه بميرم و خواه بمانم.

حسن جانم، وصيت من به تو آنست كه در همه حال پرهيزكار باش و از خدا بترس و امرش را لازم شمرده، دل به يادش آباد دار، رشته محبت و بندگى او را چنگ در زن كه اگر تو آن را فراگيرى، در بين خود و پروردگارت آن رشته را گسست ناپذير خواهى يافت،
دلت را با پذيرفتن پند و اندرز زنده دار و با يقينش نيرو بخش و با ياد مرگش نرم و خاشع ساز، نيستى و مرگ را به او بقبولان، حوادث و سختيهاى جهان را بوى نشان ده و از سطوت و حملات روزگارش بترسان زشتى دهر و كجگردى شبان و روزان را بادى بر خوان و خبرهاى گذشتگان را بوى عرضه داشته و آنچه بر كسان و پيشينيان پيش از تو گذشته است به خاطرش آر. يكى قدم درد من و اتلال كاخهاى ويران آثارشان نه و بنگر چه كردند، از چه بريدند به چه پيوستند، كجا را جايگاه گرفتند، زيرا كه چون نيكو بنگرى ايشان را خواهى يافت كه از دوستان بريده و به خانه بى كسى و تنهائى رسيده اند و خويش را بنگر كه دير يا زود همچون يكى از آنان خواهى بود. پس كار منزل آن جهانت را به سامان كن و دينت را به دنيا در مفروش و واگذار سخن را در چيزى كه شناساى آن نيستى و در چيزى كه مكلف نيستى فرمان مران و از راهى كه مى ترسى در آن بگمرهى درافتى عنان باز كش چرا كه به هنگام گمراهى و سرگردانى خويشتن دارى از كار بسى بهتر از سوار شدن به كارهاى هول انگيز است، همواره بدست و زبانت نيكان را به كارهاى پسنديده امر كن و از كارهاى نكوهيده شان باز دار، و هر اندازه بتوانى با زشتكاران
درمياميز و در برابر ديو سيرتان آدمى صورت كه تجاوز به حقوق جامعه را جايز دانند خاموش منشين و در راه خدا به جنگ جنگيدن نيكو. اى حسن نكند كه نكوهش، نكوهش گرى درباره خداى در تو موثر افتد. تو براى بدست آوردن حق در (آن اقيانوسهاى) شدائد شناور شو، و آن هر جا هست به چنگ آر، در دينت يار دانش باش. خويشتن را در برابر پيشامدهاى ناگوار به شكيب عادت ده، كه شكيبا بودن خوئى است ستوده و نيكو. در كليه امور و شئون زندگى خويش را در پناه خدايت درآور و اگر تو چنين كنى خود را به دژى استوار و قلعه اى محكم پناه داده اى. هر آنگاه كه دست خواهش به سوى پروردگارت دراز مى كنى با خلوص نيت باش زيرا كه عطا و بخشش بدست او است در كارها همه از خداى خويش خواهان خير باش و وصيت مرا نيكو به فهم آن مباد كه پدرت به حال اعراض رخ برتابى زيرا كه بهترين گفتار، گفتارى است كه سود بخشد و آن دانشى كه سودمند نيست نيكو نيست و علمى كه كسى را سودمند نباشد فرا گرفتنش سزاوار نباشد.

حسن جانم، من در اين هنگام در خويش نگريسته، ديدم عمرى دراز پيموده و ضعيف و سستيم دريافته است. تصميم گرفتم وصيت خويش را با تو سپارم و از آن وصيت خصالى را وارد كردم. من مى ترسم پيش از آنكه آنچه در دل دارم و بايدش با تو در ميان نهم مرگ بر من تازد يا اينكه آنچنانكه پيكرم نزار و ناتوان گرديده است، در راى و فكرتم كاهشى پديد آيد. برخى از فتنه ها و پيشامدهاى جهان و هواهاى غلبه كننده بر من يورش آرد، در اين هنگام همچون شترى باشى سرسخت و وحشى. حسن جانم، تو جوانى هستى برازنده و قلب جوان نورس زمين خالى را ماند كه هر چه در آن افكنده شود در خويشش بپذيرد و نگهدارد، لذا پيش از آنكه قلب تو سنگين و سخت شود و عقلت را اشغال نمايد، من با فرهنگ و دانش به سوى تو شتافتم، تا اينكه تو نيز با تلاش و كوشش بكار بشتابى و بدان اندازه كه اهل آزمايشها و تجربه ها را آن كار كفايت كرده است، تو را نيز كفايت كند، آنگاه تو از رنج طلب كردن كفايت كرده شده و از علاج تجربه اندوختن معاف خواهى بود، لذا آنچه كه ما از آن دانش و ادب كسب كرديم، تو نيز كسب كنى، بلكه چه بسا چيزهائيكه بر ما پوشيده و پنهان مانده بود، بر تو جلوه گر گردد.

پسر عزيزم، من اگر چه مانند پيشينيانم داراى عمرى درازنيم، لكن من به طورى پديده تحقيق و تفكر در كردار و اخبار و آثار آنان نگريسته و دقت كردم كه گوئى خود يك تن از آنانم، بلكه من از تماشا و سير تواريخ آنان چيزها يافتم كه پندارم با اول و آخر زندگانى كرده و پاكيزگى جهان را از آلودگى و سودش را از زيانش باز شناخته ام، هم اكنون تو از هر يك از كارهاى جهان كه آن را خيال كنى من زبده و نخبه آن را براى تو دسته كرده و زشت و ناشايسته اش را از تو بدور داشته ام و اراده كردم نسبت به كار تو آن چيز را كه پدرى شفيق و مهربان اراده مى نمايد من عزمم جزم بر اين است كه تو را ادب آموزم، تا آن اداب براى تو بوده باشد هم اكنون كه تو روآورنده به سوى عمر و جوانى و روزگار خوشى مى باشى بايستى نيتت پاك و قصدت پاكيزه باشد و براى ادب آموختن به تو نخست از كتاب خداى بزرگ و جليل و تاويل آن و شرايع مقدس اسلام و احكام و حلال و حرام آن ابتدا مى كنم و تجاوز به سوى جز آن را جايز نمى شمارم. آنگاه ترسيدم در چيزهائى از تاويل علوم قرآنيه كه مردم روى اهواء و آراء خودشان در آنها اختلاف كرده اند، امر بر تو مشتبه كرده، بدانسان كه بر آنان مشتبه گرد
يده بود، پس استوار ساختن امرى كه بر تو از آن بيمناك بودم و آگاهى دادنت بر آن امر نزد من محبوبتر از اين بود كه تو را رها سازم به كارى كه از هلاكت در آن كار بر تو ايمن نيستم، اميدوارم خداوند تو را در انجام اين وظيفه مقدس و به سوى مقصدت راهنمائى فرمايد، اكنون عهد و وصيت من با تو چنين است:

/ 261