نامه 058-درباره جنگ صفين - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید نبی الدین اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطاب به كوفيان من از مركز و وطن و خويشانم بيرون شدم، در حالى كه يا ستمگرم يا ستمكش، يا تبهكارم يا تبهكارى ديده، در هر دو حال من خدا را به ياد آنكس كه اين نامه ام بدو مى رسد مى آورم كه به تندى به سوى من آيد اگر مرا مردى ستمديده و نيكوكار يافت ياريم دهد و اگر ستمگر و زشت كردارم ديد نكوهشم كند.

نامه 058-درباره جنگ صفين

خطاب به مردم شهرستانهاى اسلامى نخست كار ما بنايش بر اين بود كه ما و شاميان برخورد بهم شديم، در حالى كه ظاهرا چنين مى نمود، كه خدايمان يك، پيغمبرمان يك، دعوتمان در اسلام يكى بود و هيچكدام از ما دو گروه از همديگر خواهان اين نبوديم كه ايمان به خدا و رسولش را زيادتر كنيم امر ما و آنها يكسان بود، جز اينكه اختلافمان در سر خون عثمان بود كه دامان ما از آن پاك بود، آنگاه گفتيم بيائيد، با فرو نشاندن آتش كين و آسايش بخشودن به مردم امروز چاره بينديشيم، پيش از آنكه راه چاره بسته شود، تا هم كار ما منظم و استوار گشته و هم بتوانيم حق را در جايگاهش پايدار سازيم، آنها نپذيرفته و از راه سركشى گفتند ما اينكار را با ستيز و آويز چاره خواهيم كرد. اما همينكه جنگ پيدا و پايدار و آتش گير و دار شراره جهانيدن گرفت جنگ و چنگال در ما و آنان فرو برده، هر دو آن را به دندان در كار گزيدن شد. آن هنگام پذيرفتار چيزى شدند، كه ما آنان را بدان خوانده بوديم ما نيز خواهششان را پذيرفته، به سوى آنچه كه مى خواستند شتافتيم، مگر حجت را بر آنها تمام كرده، راه عذرشان را بربنديم هم اكنون هر كه بر آن پيمان پايدار است، او كسى است كه خداوندش از
هلاكت رهائى داده است و هر كه بر گمراهى و ستيزه خوئيش باقى است، او كسى است كه به حالت اوليه اش بازگشته و خداوند دلش را با پرده كفر و نفاق پوشانده و بلائى زشت و دشوار در گرد سرش در گردش است.

نامه 059-به اسود بن قطبه

خطاب به اسود ابن قطبه پس از ستايش پروردگار و درود به روان رسول مختار، به راستى هنگامى كه والى ميلش گوناگون و يكسان نباشد اينكار او را از عدل و دادگرى باز دارد، بنابراين تو اى والى و سرلشگر حق را نزد خويش درباره مردم يكنواخت بدان و اجرا كن، چرا كه جور و ستمگرى هيچگاه جايگزين عدل و دادگرى نتواند باشد، پس از چيزى كه مانند آن را بر خويش نپسندى دورى گزين و خويشتن را در آنچه كه خداى بر تو واجب فرموده است بكار انداز در حالى كه به ثواب خداى اميدوار و از عذابش بيمناك باشى. بدانكه جهان دار ابتلا است و بشر دمى را در آن به كامروائى نگذرانده است، جز آنكه آن دم روز قيامت بر وى اندوه و ندامت است و هرگز چيزى تو را از حق بى نياز نگرداند پس به پاس اجراى حق در نگهدارى نفس خويش و اصلاح امور رعيت كوشا باش، زيرا سودى كه از اجراى حق به تو مى رسد، بيش از سودى است كه از تو مى رسد والسلام.

نامه 060-به فرماندارانى كه ارتش ...

خطاب به فرماندارانى كه سپاه اسلام از شهر آنها گذر مى كردند از بنده خدا على اميرالمومنين به خراج گيران و حكمرانان شهرهائى كه لشگر از آن عبور مى كند. پس از ستايش خداوند و درود بر پيغمبر اكرم (ص) من لشگرى را كه از خاك شهر شما مى گذرند بخواست خداوند روانه آن شهر نمودم و به آنها سفارش نمودم كه از اذيت مردم كه خداوند رعايت آنان را امرى واجب دانسته خوددارى كنيد. من متنفر و بيزارم كه لشگر به شما و به اهل ذمه كه در پناه اسلام مى باشند زيان و خسرانى وارد آورند مگر سپاهيان گرسنه و بينوائى كه براى سير شدن آنان چاره و گريزى نباشد. پس لشگر ستمگر را كه دست تعدى به مال ديگران دراز مى كند از خود برانيد و كيفر كنيد و بى خردانتان را از جلوگيرى و تعرض بدانها در آنچه اجازه داده ام و مجاز دانسته ام باز داريد. من در پشت سر سپاهم چنانكه ظلمى يا ستمى به شما روا داشتند و يا رفتار اذيت آميزى نمودند كه براى دفع و دورى آن جز به يارى خدا و حمايت من چاره اى نداشته باشيد، من را از آن ظلم باخبر سازيد تا من به خواست خداوند به يارى شما قيام نمايم و آن ستم را چاره نمايم.

/ 261