*((*بهمنيار*))* يكى از دانشمندان بزرگ و حكماى ايران است . او سرآمد شاگردان فيلسوف شهير شرق شيخ الرييس ابو على سينا بود. *((*بهمنيار*))* كسى است كه مشكلات كتب شيخ را حل نمود و دقايق فكر او را كشف كرد، و به درك بسيارى از رموز علوم و اسرار منطق و فلسفه نايل گشت . او در ميان انبوه شاگردان ابن سينا از همه معروفتر و به وى نزديكتر و نبوغش از همه بيشتر بود.پيش از اين كه به محضر شيخ راه يابد، روزى ابن سينا از جلو دكان آهنگرى مى گذشت ، ديد پسر بچه اى جلو دكان آهنگرى ايستاده و از آهنگر مقدارى آتش طلب مى كند. آهنگر نگاهى به سر و وضع پسر انداخت و گفت :ظرفت را بگير تا آتش در آن بريزيم . پسر بچه فورا متوجه شد كه با دست خالى آمده است ، در حالى كه لازم بود ظرفى با خود مى آورد. از اين رو نخست نگاهى به آهنگر كرد و سپس بى درنگ خم شد و مشتى خاك از زمين برداشت و در كف دست خود ريخت و آن را پهن كرد و به آهنگر گفت :اين هم ظرف ، بريز!ابن سينا كه خود نابغه اى بزرگ بود و درباره هوش و استعداد فوق العاده اش داستانها نوشته اند، از تيز هوشى و استعداد خدادادى پسر بچه در شگفت ماند، و در دل بر اين گونه استعدادها كه بر اثر فقدان شرايط و نداشتن زمينه هاى مساعد براى شكوفايى همچون آتش زير خاكستر رفته رفته خاموش مى شود و از قوه به فعل نمى آيد، افسوس خورد، سپس جلو رفت و نام پسر بچه را پرسيد و دانست كه نامش *((*بهمنيار*))* و از يك خانواده زردشتى است . كه مانند برخى از ايرانيان آن روز، هنوز مسلمان نشده بود.ابن سينا از بهمنيار خواست نزد وى بماند كه در تعليم و تربيتش بكوشد تا در آينده دانشمندى بزرگ شود و به مقام بلندى برسد.بهمنيار هم دعوت شيخ را پذيرفت و به خدمت وى پرداخت و همه جا مانند سايه دنبال او بود. چيزى نگذشت كه مسلمان شد و با استفاده از محضر شيخ از حكماى نامى به شمار آمد. او در علم معقول كتابهاى با ارزشى نوشته و به يادگار گذارده و حكما و دانشمندان بزرگى را تربيت كرده است .كتاب *((*التحصيل *))* در منطق طبيعى و الهى شاهكار اوست كه از هزار سال پيش تاكنون همواره مورد استفاده حكما و فلاسفه اسلام و بيگانه بوده است .^(14)
ورطه هولناك
يكى از بازرگانان نيشابور زنى با جمال داشت . در يكى از روزها كه مى خواست به سفر برود، زن را به يكى از پيشوايان شهر به نام ابو عثمان صوفى كه به پرهيزگارى و پارسايى موصوف بود سپرد و به سفر رفت .روزى ابو عثمان غفلتا نظرش به زن زيبا افتاد كه نزد او به امانت سپرده بودند. فورا تحت تاءثير زيبايى وى قرار گرفت و رفته رفته شيفته و فريفته او شد تا جايى كه كارش به جاى باريكى كشيد. حال عبادت و فكر