غلام امام زين العابدين (ع ) - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنى پاكدامن و با وفاست . و در آن لحظه حساس دامن خود را از آلودگى حفظ كرده ، و خطر را بر طرف نموده است .

بدين لحاظ با آرامش خاطر و طيب نفس زن را به خانه برگردانيد و زندگى را از سر گرفتند.

قاضى و بردار زن و حضار مجلس نيز موضوع را دريافتند و همگى بر وفا و پاكدامنى و خود نگاهدارى زن آفرين گفتند.^(56)

غلام امام زين العابدين (ع )

سعيد بن مصيب مى گويد: سالى قحطى آمد مردم براى درخواست باران از خداوند، اجتماع كرده دعا مى كردند.

در ميان آنها چشمم به غلامى افتاد كه بالاى تلى رفت ، از مردم جدا شد نيروى مرموزى مرا به طرف او كشانيد خواستم از كيفيت راز و نياز غلام با خبر شوم . جلو رفتم ، لبهايش تكان مى خورد ولى من چيزى متوجه نشدم . هنوز دعايش تمام نشده بود كه ابرى آسمان را پوشانيد غلام سياه همين كه ابر را مشاهده كرد. سپاس خداى را بجا آورد و از آنجا دور شد، باران شديدى باريد به اندازه اى كه ترسيديم سيل جارى شود. من غلام را تعقيب كردم ، ببينم كجا مى رود، او وارد خانه على بن الحسين زين العابدين عليه السلام شد، خدمت آن بزرگوار رسيدم عرض كردم : در خانه شما غلام سياهى است اگر ممكن است بر من منت گذاريد و به من بفروشيدش .

فرمود: سعيد چرا نبخشم كه بفروشم ؟ امر كرد متصدى غلامان هر چه غلام در خانه بود جمع كرد ولى آن كس كه من در پى او بودم در ميان آنها نبود، عرض كردم : اينها منظور من نيستند، پرسيد: هنوز غلامى باقى مانده ؟ عرض كرد: آرى فقط يك نفر است كه نگهبان اسب و شترهاست ، فرمود او را هم حاضر كردند، تا وارد شد ديدم همان كسى است كه بر فراز تل آهى جگر سوز داشت ، گفتم : آن كه من دنبالش هستم خود اوست ، حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود: اى غلام از حالا سعيد مالك توست با او برو.

غلام سياه : رو به من كرد و گفت ! ما حملك على ان فرقت بينى و بين مولاى ترا چه واداشت كه بين من و آقايم جدايى انداختى ؟ در جوابش گفتم : آنچه در بالاى تل از تو مشاهده كردم ، اين سخن را كه شنيد دست به درگاه خدا بلند كرد با آهى جانسوز گفت : خدايا رازى بين تو و من بود، اكنون كه پرده از روى آن برداشتى مرا نيز به سوى خود برگردان ، حضرت امام زين العابدين عليه السلام و كسانى كه حضور داشتند از نيايش ‍ با صفاى او به گريه افتادند من هم اشكم جارى شد. همين كه به منزل رسيدم يك نفر از طرف حضرت امام زين العابدين عليه السلام پيغام آورد كه امام عليه السلام فرمود: اگر مايلى در تشيع جنازه دوستت شركت كنى ، بيا، با آن مرد به طرف خانه حضرت رفتم ديدم غلام در همان مجلس از دنيا رفته .^(57)

گريه حضرت على (ع )

حضرت صادق عليه السلام فرمود روزى اميرالمؤ منين عليه السلام با عده اى از اصحاب خود بود كه مردى آمد و گفت : يا على من با پسر بچه اى لواط كرده ام اينك مى خواهم مرا پاك كنى ؛ فرمود به خانه ات برگرد شايد اين سخن را بر اثر اختلال مزاج و آشفتگى حواس مى گويى ، فردا براى مرتبه دوم آمد و گفتار خود را تكرار كرد اين بار نيز به او همان جواب را داد، تا چهار دفعه اين عمل را انجام داد، دفعه چهارم على عليه السلام فرمود درباره مثل تو، پيامبر اكرم سه نوع حكم نموده هر كدام را مايلى انتخاب كن . 1 يا يك شمشير به كردنت بزنند تا هر جا همان ضربت كار كرد. 2 يا از بالاى قله كوهى دست و پا بسته پرتابت كنند. 3 و يا با آتش ترا بسوزانند.

پرسيد: يا اميرالمؤ منين كداميك از كيفرها دردناكتر است ؟ فرمود: سوختن . گفت من همان را انتخاب مى

/ 166