تنها خدا گناهان را مى بخشد - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتى آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود، همراهان حضرت مى گويند: ما فهميديم كه آن بزرگوار به آن شخص بدگويى نخواهد كرد.

همين كه نزديك منزل آن مرد رسيديم ، امام (ع ) وى را صدا زد و فرمود: بگوييد: على بن حسين آمده .وقتى كه آن شخص دريافت كه حضرت زين العابدين آمده ، گمان كرد آن بزرگوار در صدد انتقام است ، لذا خود را براى دفاع آماده نمود!

موقعى كه چشم امام (ع ) به وى افتاد، فرمود: اى برادر! تو نزد من آمدى و چنين گفتى ، اگر آنچه به من گفتى درباره من صدق مى كند، از خدا مى خواهم مرا بيامرزد!! اگر آنچه به من نسبت دادى در وجود من نباشد، خدا تو را بيامرزد!! همين كه آن شخص اين سخنان را از امام (ع ) شنيد، ديدگان آن بزرگوار را بوسيد و گفت :

آنچه كه من درباره شما گفتم در وجود تو نيست ، بلكه من خودم به گفته هايم سزاوارترم . ^(159)

تنها خدا گناهان را مى بخشد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جنگ نهروان يكى از ياران على (ع ) كه در جلو لشكر آن حضرت بود، به حضور امام آمد و عرض كرد: مژده باد كه خوارج با اطلاع از آمدن شما از نهر گذشته و رفتند. امام (ع ) سه بار او را سوگند ياد داد كه : آيا از نهر عبور كردند؟ جوان گفت : آرى .

على (ع ) فرمود: سوگند به خدا كه آنان عبور نكرده اند و هرگز عبور نكرده اند و هرگز عبور نمى كنند.

ميدان كشته شدن آنها اين طرف نهر خواهد بود. سوگند به خدايى كه دانه را شكافته و انسان را آفريد، پيش از اين كه به محل اثاث و قصر بوازن برسند، خداوند آنها را خواهد كشت .

جوان مى گويد: با خود گفتم : على از غيب خبر مى دهد، اگر پس از رسيدن ، ديدم خلاف است نيزه خود را در چشم على (ع ) فرو مى كنم .

آيا ادعاى علم غيب مى كند؟ ولى هنگامى كه به نهر رسيديم ، ديدم همه شمشيرها را كشيده و آماده جنگ ايستاده اند، از اسب پياده شدم و عرض ‍ كردم اى اميرمؤمنان ! تا هم اكنون درباره تو شك داشتم و اكنون به سوى تو و خدا باز گشته ام ، مرا ببخش . امام فرمود: تنها خدا گناهان را مى بخشد ^(160)

آنجا كه كنيز رقاصه ، عابد ساجد مى شود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام موسى بن جعفر(ع ) را هارون رشيد با طرز بدى از مدينه به بغداد آورد و زندانى كرد و هر كارى كرد كه امام تابع او شود، امام (ع ) قبول نكرد. سرانجام براى اين كه قوه شهوانى امام را برانگيزد و بعدا امام را (نعوذ بالله ) رسوا كند، يكى از كنيزهاى رقاصه و زيباروى خود را به عنوان خدمتگزار به زندان فرستاد و از طرفى يكى از خادمان خود را ماءمور كرد تا گزارش بر خورد آن كنيز زيباروى را با امام (ع ) برايش شرح دهد.

كنيز اول كه رفت با حالات زنانه و عشوه گرى مخصوص خود همانطور كه ماءمور بود خواست دل امام را بربايد اما... روزى ماءمور خليفه به زندان آمد و ديد كنيز به سجده افتاده و با حال خاصى مى گويد: قدوس سبحانك سبحانك اى خدا تو از هر عيبى پاك و منزهى و سر از سجده بر نمى دارد. ماءمور اين جريان را به هارون گزارش داد. هارون دستور داد كنيز را نزدش آوردند.

در حالى كه به آسمان مى نگريست و بدنش به لرزه در آمده بود، هارون گفت : چگونه هستى ؟ حالت چطور است ؟ كنيز گفت : من در زندان كنار امام ايستاده بودم . او شب و روز به نماز و عبادت مشغول بود و تسبيح خدا مى گفت و به من اعتنايى نمى كرد و ... مقام والاى او مرا تحت تاءثير قرار داد، به سجده افتادم و تسبيح خدا مى گفتم كه اين ماءمور آمد و مرا به اينجا آورد. هارون او را تهديد كرد كه جريان را به كسى نگويد، اما او در هر فرصتى از عبادت بنده صالح خدا امام هفتم سخن مى گفت و آنچنان منقلب شده بود كه همواره در ياد خدا بود تا چند روز قبل از شهادت امام هفتم (ع ) از دنيا رفت . ^(161)

/ 166