بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعده اى از ارازل و اوباش كه در صدد توهين به مرحوم شيخ محمد تقى مجلسى اول بودند، او را شب به مجلس شراب دعوت نمودند. چون وارد شد، بعد از آن كه مدتى گذشت فاحشه اى زينت و آرايش كرده از در وارد شد و شروع كرد به شعر و آواز خواندن و رقصيدن و اوباش هم شروع به زدن تار و شرب خمر نمودند، زن فاحشه مى رقصيد و غزل حافظ را مى خواند تا رسيد به اين بيت كه :
در كوى نيك نامى ما را گذر ندادند گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را
گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را
مرحوم شيخ محمد تقى همان طور كه سر به زير انداخته بود، فرمود:تغيير داديم قضا را! كه حال اهل مجلس يك مرتبه منقلب شد، زن فاحشه چادر بر سر انداخت و افتاد روى پاى شيخ ، اوباش و جهال آلات لهو و لعب و جامهاى شراب را شكستند و در حضور شيخ محمد تقى تضرع و زارى نموده ، به دست آن آقا توبه كردند.^(71) همين كار را بر سر آقا جمال خوانسارى آوردند ليكن او را مجبور به خوردن شراب كردند يا آن زنى كه در آن مجلس بود و شخصى مى گفت من شوهر او هستم ، زنا بكند. آقا جمال چون ديد كار سخت شد، چند آيه از سوره الرحمن خواند، همه بيهوش شدند، او هم از خانه بيرون رفت . بعد كه به هوش آمدند، پشيمان شدند. فردا تمامى رفتند و توبه واقعى كردند.^(72)