تغيير داديم قضا را - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين هنگام چشمان على (ع ) پر از اشك شد و قطرات اشك برگونه هايش ‍ غلطيد و فرمود: به خدا قسم حال و وضع من هم مثل تو است و من هم براى اين كار از خانه بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام ، ولى آن را به تو مى دهم و تو را بر خود مقدم مى دارم . اين را بگفت و پول را به او داد و خودش به سوى مسجد رفت و نماز ظهر و عصر و سپس نماز مغرب و عشا را بجاى آورد.

پس از اتمام نماز مغرب و عشا، پيامبر اكرم - ص - برخاست تا به منزل برود و از كنار على (ع ) كه در صف او نشسته بود عبور كرد، با ضربه آهسته اى با پاى خود به او زد. على (ع ) برخاست و به دنبال حضرت رفت و كنار در مسجد به پيامبر - ص - رسيد، سلام عرض كرد، پيامبر جواب سلام او را داد و فرمود: آيا در منزل شام داريد تا من هم بيايم پيش شما شام بخورم ؟ اين در حالى بود كه پيامبر از جريان قرض گرفتن على (ع ) و انفاق آن ، توسط جبرائيل باخبر شده بود و ماءمور شده بود كه شام را در خانه على ميل كند. على مكثى كرد و جواب نداد، پيامبر فرمود: اى على ! چرا جواب نمى دهى ؟ يا بگو نه تا به خانه ام بروم و يا بگو آرى تا به خانه ات بيايم . على از روى حيا و احترام به پيامبر - ص - عرض كرد: تشريف بياوريد.

پيامبر دست على را گرفت و باهم رفتند تا به خانه على رسيدند. وقتى داخل خانه شدند، ديدند فاطمه در محراب عبادت به نماز ايستاده و پشت سر او ظرف بزرگى است كه بخار از آن بلند مى شود. تا فاطمه صداى پدر را شنيد از محراب خارج شد و بر پدر سلام كرد. پيامبر جواب سلام او را داد و دستش را بر سر او كشيد و گفت : دخترم ! امروز را چگونه شب كردى ؟ فاطمه گفت : به خير و خوبى . آنگاه فاطمه آن ظرف غذا را برداشت و نزد پيامبر و على آورد. على چشمش كه به آن غذا افتاد و بوى خوشش كه به مشامش رسيد با چشم اشاره اى به فاطمه كرد! فاطمه گفت : طورى اشاره مى كنى گويا من خطايى مرتكب شده ام ، على گفت : چه خطايى بالاتر از اين كه امروز قسم خوردى كه دو روز است غذايى در منزل نداريم . فاطمه سرش ‍ رابه طرف آسمان بلند كرد و گفت :

خداى من مى داند كه جز حقيقت چيزى نگفته ام . على پرسيد: اين غذايى كه تا به حال به خوش رنگى و خوشبويى و خوش طعمى آن نديده ام از كجا آمده است ؟ در اين وقت پيامبر كف دستش ‍ را بين دو شانه هاى على گذاشت و اشاره اى كرد و گفت : اى على ! اين غذا در مقابل آن دينارى مى باشد كه تو در راه خدا انفاق كردى و خدا اين گونه روزى مى دهد. آنگاه پيامبر شروع به گريستن كرد و فرمود: اى على ! شكر خداى را كه در دنيا، تو را در موقعيت زكريا و فاطمه را در منزلت مريم بنت عمران قرار داد.^(70)

تغيير داديم قضا را

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عده اى از ارازل و اوباش كه در صدد توهين به مرحوم شيخ محمد تقى مجلسى اول بودند، او را شب به مجلس شراب دعوت نمودند. چون وارد شد، بعد از آن كه مدتى گذشت فاحشه اى زينت و آرايش كرده از در وارد شد و شروع كرد به شعر و آواز خواندن و رقصيدن و اوباش هم شروع به زدن تار و شرب خمر نمودند، زن فاحشه مى رقصيد و غزل حافظ را مى خواند تا رسيد به اين بيت كه :




  • در كوى نيك نامى ما را گذر ندادند
    گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را


  • گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را
    گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را


مرحوم شيخ محمد تقى همان طور كه سر به زير انداخته بود، فرمود:

تغيير داديم قضا را! كه حال اهل مجلس يك مرتبه منقلب شد، زن فاحشه چادر بر سر انداخت و افتاد روى پاى شيخ ، اوباش و جهال آلات لهو و لعب و جامهاى شراب را شكستند و در حضور شيخ محمد تقى تضرع و زارى نموده ، به دست آن آقا توبه كردند.^(71) همين كار را بر سر آقا جمال خوانسارى آوردند ليكن او را مجبور به خوردن شراب كردند يا آن زنى كه در آن مجلس بود و شخصى مى گفت من شوهر او هستم ، زنا بكند. آقا جمال چون ديد كار سخت شد، چند آيه از سوره الرحمن خواند، همه بيهوش شدند، او هم از خانه بيرون رفت . بعد كه به هوش آمدند، پشيمان شدند. فردا تمامى رفتند و توبه واقعى كردند.^(72)

/ 166