چهل سال گناه - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

او سرانجام اجازه داد. عابد با حالى پريشان در حالى كه از خوف خدا آه و ناله مى كرد، فرياد مى زد: واى بر من ! خاك بر سر من ! واى ... واى ... و از خانه بيرون رفت .

همين حال و وضع عجيب عابد، خوف و وحشتى غير قابل انتظار در دل آن زن به وجود آورد و با خود گفت : اين مرد با آن كه مى خواست نخستين گناه را مرتكب شود اين طور از خدا ترسيد كه نزديك بود هلاك شود، ولى من سالهاست كه دامنم آلوده و غرق در گناهم . همان خدايى كه عابد از او ترسيد، خداى من نيز هست . من بايد بيش از او، از خدايم ترسان باشم . همان دم پشيمان شد و از گناهان گذشته اش توبه حقيقى كرد و در خانه را به روى خود بست ، لباس كهنه اى پوشيد، و مشغول عبادت خداى توبه پذير گرديد.

بعد از مدتى با خود گفت : اگر من به سراغ آن عابد بروم و حال خود را بگويم ، شايد با او ازدواج كنم و در حضور او احكام و مسائل دينى را بياموزم و او ياور خوبى در عبادت و پاك سازى من گردد و جبران گذشته ام را نمايم . اموال و خادمان و اثاثيه خود را بر داشت و وارد روستايى شد كه عابد مذكور در آنجا بود و از محل سكونت عابد جويا شد. به عابد خبر دادند كه زنى در جستجوى تو است ، عابد از خانه بيرون آمد، وقتى كه آن زن را ديد، به ياد گناهش افتاد و از خوف خدا نعره اى كشيد و افتاد و جان سپرد.

زن محزون و غمناك شد، با خود گفت : من از خانه ام به خاطر اين عابد بيرون آمدم تا با او ازدواج كنم ، ولى چنين پيش آمد. از مردم پرسيد: آيا عابد فاميلى دارد؟ به او گفتند: او برادرى صالح و نيكوكار ولى تهيدست و فقير دارد. آن زن به سراغ برادر عابد رفت و با او ازدواج كرد و از او داراى پنج فرزند گرديد.

^(127)

چهل سال گناه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در دوران حضرت موسى (ع ) در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد. مؤمنين هفتاد مرتبه به استسقاء و طلب باران رفتند، دعايشان مستجاب نشد، يك شب موسى بن عمران به كوه طور رفت و مناجات و گريه زيادى كرد و بعد عرض كرد: پروردگارا! اگر مقام و منزلت من در نزد تو بى ارزش ‍ شده ، از تو مى خواهم به مقام پيامبرى كه وعده دادى در آخر الزمان مبعوث كنى ، باران رحمتت را بر ما نازل فرما.

خطاب آمد: اى موسى ! مقام و منزلت تو در نزد ما بى ارزش نشده ، تو در پيش ما وجيه و آبرومندى ، ليكن در ميان شما شخصى است كه مدت چهل سال است آشكارا معصيت مرا مى كند، اگر او را از ميان خود بيرون كنيد من باران رحمتم را بر شما نازل مى كنم .

موسى (ع ) در ميان بنى اسرائيل فرياد بر آورد: اى بنده اى كه چهل سال است معصيت پروردگار مى كنى ، از ميان ما بيرون رو تا خداوند باران رحمتش را بر ما نازل كند كه به خاطر تو ما را از رحمتش محروم كرده است .

آن مرد عاصى نداى حضرت موسى را كه شنيد، فهميد او مانع نزول رحمت الهى است ، با خود گفت : چه كنم اگر بمانم خداوند رحمت نمى فرستد، و اگر از ميان آنها بيرون بروم ، مرا خواهند شناخت و آنگاه رسوا و مفتضح خواهم شد. عرض كرد: الهى مى دانم كه معصيت تو را كردم ، از روى جهل و نادانى گناه و عصيان كردم ، حال به درگاه با عظمت تو آمده ام در حالى كه از كرده ها و اعمال خود نادم و پشيمانم ، توبه كردم ، قبولم نما و به خاطر من رحمتت را از اين جماعت منع نكن !!

هنوز سخنش تمام نشده بود كه ابرى ظاهر شد و باران زيادى باريد.

حضرت موسى (ع ) عرض كرد: خداوندا! تو باران رحمت بر ما نازل كردى با آن كه كسى از ميان ما بيرون نرفت ، خطاب رسيد: اى موسى ! همان كسى كه به خاطر او رحمتم را از شما قطع كردم ، حال به واسطه او براى شما رحمتم را فرو فرستادم . موسى عرض كرد: خدايا آن بنده ات را به من نشان بده ، خطاب آمد: اى موسى ! من او را در حالى كه گناه و معصيت مى كرد رسوا نكردم ، حال كه توبه كرده مفتضح نمايم ؟ اى موسى ! من نمام و سخن چين را دشمن مى دارم و مى گويى خود نمامى كنم ؟ ^(128)

/ 166