خدايا از رسول تو گذشت تو هم ... - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

! بعد از اين كه دلم را اسير محبت خويش نمودى پس چرا از زيارت جمالت محرومم كردى ؟! فرمود: من بدين جهت نزد تو نمى آمدم كه مشرك بودى ، اكنون كه مسلمان شدى همه شب نزد تو خواهم بود با اين كه خداى توانا من و تو را به حسب ظاهر به يكديگر برساند و...

بشر بن سليمان مى گويد: از او پرسيدم كه چگونه در ميان اسيران جا گرفتى و بدين جا آمدى ؟! وى گفت :

حضرت امام حسن عسگرى در يكى از شبها به من فرمود: جد تو در فلان روز لشكرى به جنگ مسلمانان مى فرستد و خود او نيز به دنبال آنان مى رود، تو نيز خود را به طورى كه شناخته نشوى در ميان كنيزان و خدمتگزاران مى اندازى و از فلان راه به دنبال جد خود مى روى . موقعى كه من گفته امام حسن عسگرى را انجام دادم پيشروان لشكر مسلمين با ما مصادف شدند و ما را اسير نمودند. آخر كار من همان بود كه تو مشاهده كردى و تاكنون غير از تو كسى نمى داند كه من دختر پادشاه روم هستم . وقتى اسرار تقسيم كردند من سهم پيرمردى شدم ، وى از نام من پرسش كرد، به آن كنيز گفتم : نام من نرجس است ، او گفت : اين نام كنيزان است .

بشر مى گويد: من آن بانوى معظمه را به سامرا بردم و به حضرت امام على النقى (ع ) سپردم . حضرت رو به آن بانو كرد و فرمود: خداى توانا چگونه تو را از عزت دين مقدس اسلام و ذلت دين نصارى و بزرگوارى حضرت محمد و فرزندان او آگاه نمود؟ وى در جواب امام هادى (ع ) گفت : يا بن رسول الله ! موضوعى را كه تو از من بهتر مى دانى چگونه شرح دهم ؟ امام هادى به او فرمود: من مى خواهم تو را به يكى از دو موضوع خوشحال و مسرور نمايم ، يا اين كه مبلغ ده هزار اشرفى به تو عطا كنم و يا اين كه تو را از شرافت ابدى آگاه نمايم ؟ او در جواب امام (ع ) گفت : مرا از شرافت ابدى آگاه نما؛ زيرا من ارزشى براى مال دنيا قائل نيستم .

امام (ع ) فرمود: بشارت باد تو را به فرزندى كه پادشاه شرق و مغرب عالم خواهد شد و زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، پر از عدل و داد خواهد كرد.

آن بانوى باسعادت گفت : يك چنين فرزندى از چه كسى نصيب من خواهد شد؟ فرمود: از آن كسى كه پيامبر اسلام تو را براى او خواستگارى نمود. بعد از اين سخنان بود كه امام هادى از آن بانوى محترمه سوال كرد: حضرت مسيح (ع ) و وصى او تو را به عقد چه كسى در آوردند؟ گفت : به عقد فرزند تو امام حسن عسگرى . فرمود: فرزند مرا مى شناسى ؟ گفت از آن موقعى كه من به دست بهترين زنان عالم يعنى حضرت زهرا مسلمان شدم شبى بر من نگذشته است كه امام عسگرى نزد من نيامده باشد.

آنگاه امام (ع ) به كافور خادمش فرمود: برو خواهرم حكيمه خاتون را حاضر نما. وقتى حكيمه خاتون وارد شد حضرت هادى (ع ) به وى فرمود: خواهر اين همان كنيزى است كه مى گفتم . حكيه خاتون آن بانوى با سعادت مرا در برگرفت و نوازش بسيار كرد. امام هادى (ع ) به حكيمه خاتون فرمود: او را به خانه خود ببر، واجبات و مستحبات مذهبى را به او تعليم بده كه وى زوجه فرزندم حسن و مادر حضرت صاحب الامر است . ^(142)

خدايا از رسول تو گذشت تو هم ...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيامبر اسلام (ص ) در آخرين روزهاى عمر شريفش به مسجد آمد و پس از حمد و ثناى الهى ، فرمودند: اى مردم !

خدايم حكم كرده و قسم ياد نموده كه از ظلم نگذرد، مگر آن كه عفو مظلوم و يا قصاص را در پى داشته باشد.

من شما را سوگند مى دهم كه هر كس مورد ظلم من قرار گرفته ، بر خيزد و مرا قصاص كند؛ زيرا قصاص در دنيا نزد من بهتر از قصاص در آخرت است .

شخصى به نام سوادة بن قيس از جا برخاست و گفت : پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا! روزى شما از طائف بر مى گشتيد و من به استقبال شما آمده بودم . شما بر ناقه سوار بوديد و چوب ممشوق در دست داشتيد. پس چوب را بلند كرديد تا به ناقه بزنيد، اما به شكم من اصابت كرد و من نمى دانم عمدى بود يا از روى خطا!

پيامبر(ص ) فرمود: پناه بر خدا اى سواده ، كه عمدا زده باشم ، آنگاه فرمودند: اى بلال نزد دخترم فاطمه برو و چوب ممشوق را از او بگير و بياور.

بلال به خانه حضرت زهرا -س - رفت و گفت ، آن چوب را به من بده . آن حضرت فرمودند: امروز چه وقت آن چوب است ؟ پدرم با آن چوب مى خواهد چه بكند؟ بلال گفت : پدرت با مردم وداع كرده است ! حضرت زهرا صيحه اى كشيد و گفت : واحزناه اى حبيب خدا و اى محبوب قلبها سپس چوب مخصوص را به بلال داد و بلال آن را به مسجد آورده و به محضر رسول خدا تقديم كرد.

/ 166