صبر بر همين زندگانى بهتر است - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روزى به امام (ع ) گفت : محبت و دوستى با شما مرا به اين مجلس نمى آورد، در روى زمين كسى نيست كه پيش من ناپسندتر و دشمن تر از شما خانواده باشد. مى دانم فرمانبرى خدا و رسول و اطاعت امير المؤمنين (حاكم وقت ) در دشمنى كردن با شماست ولى چون تو را مردى فصيح زبان و داراى فنون و فضايل و آداب پسنديده مى بينم ، از اين رو به مجلست مى آيم . در عوض امام باقر(ع ) با خوشرويى و گرمى به او فرمود: هيچ چيز از خدا پنهان نيست .

پس از چند روز مرد شامى رنجور گرديد، درد و رنجش شدت يافت ، آنگاه كه خيلى سنگين شد يكى از دوستان خود را طلبيد و گفت : هنگامى كه من از دنيا رفتم و جامه بر روى من كشيدى ، برو خدمت محمد بن على (ع ) و از آقا در خواست كن بر من نماز بگزارد. به او بگو: اين سفارش را قبل از مرگ خود كرده ام .

شب از نيمه گذشت . گمان كردند او از دنيا رفته و رويش را پوشيدند. بامداد رفيقش به مسجد آمد، ايستاد تا حضرت باقر(ع ) از نماز فارغ گرديد و مشغول تعقيب نماز شد. جلو رفته ، عرض كرد: يا ابا جعفر! فلان مرد شامى هلاك شد، از شما خواسته است كه بر او نماز بگذارى . فرمود: نه ، اين طور نيست . سرزمين شام سرد است ولى منطقه حجاز گرم . شدت گرماى حجاز زياد است ، بر گرد در كار او عجله نكنيد تا من بيايم . آنگاه حضرت حركت كرد، دوباره وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند.

دست مبارك را آنقدر كه مى خواست در مقابل صورت گرفت ، دعا كرد. سپس به سجده رفت تا هنگامى كه آفتاب بر آمد. در اين موقع برخاسته ، به منزل مرد شامى آمد. وقتى داخل منزل شد، مرد شامى را صدا زد، مريض ‍ جواب داد.

لبيك يا رسول الله .

امام (ع ) او را نشانيد و تكيه اش داد. شربت سويقى (شربتى كه از آرد گندم يا جو درست مى كنند) طلب كرد، با دست خويش آن را به او داد. به خانواده اش فرمود: شكم و سينه اش را با غذاى سرد خنك نگه داريد و از منزل خارج شد. طولى نكشيد مرد شامى حالش خوب شد و همان لحظه خدمت امام (ع ) آمد و عرض كرد: مى خواهم در خلوت با شما ملاقات كنم ، ايشان برايشان خلوت كردند.

مرد شامى گفت : شهادت مى دهم كه تو حجت خدايى بر خلق و تو آن درى هستى كه بايد از آن در داخل شد و هر كس جز اين راه را برود نا اميد و زيانكار است .

حضرت فرمود: تو را چه رسيد؟ مرد شامى گفت : هيچ شك و شبهه اى ندارم كه روح مرا قبض كردند، مرگ را به چشم خود آشكارا ديدم ، در اين هنگام ناگاه صداى كسى را به گوش خود شنيدم كه مى گفت :

روح او را برگردانيد، محمد بن على (ع ) بازگشت او را از ما خواسته است . حضرت فرمود: مگر نمى دانى خداوند بعضى از بندگان را دوست دارد ولى عملشان را نمى خواهد؟ برخى را دوست ندارد ولى عملشان را مى خواهد؟ يعنى تو در نزد خدا دشمن بودى ، اما محبت و دوستيت با ما در نزد خدا محبوب بود. راوى گفت : آن مرد شامى از آن پس جزء اصحاب حضرت باقر(ع ) گرديد. ^(146)

صبر بر همين زندگانى بهتر است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت رسول - ص - فرمود: در ميان بنى اسرائيل عابدى زيبا و خوش ‍ سيما بود، زندگى خود را به وسيله درست كردن زنبيل از برگ خرما مى گذرانيد. روزى از در خانه پادشاه مى گذشت ، كنيز خانه پادشاه او را ديد.

وارد قصر شد و حكايتى از زيبايى و جمال عابد براى خانم تعريف كرد. خانم گفت : با نقشه اى او را داخل قصر كن . همين كه عابد داخل شد، چشم همسر سلطان كه به او افتاد از حسن جمالش در شگفت شد. در خواست نزديكى كرد. عابد امتناع ورزيد، زن دستور داد درهاى قصر را ببندند.

به او گفت : غير ممكن است ، بايد از تو كام گيرم و تو از من بهره . عابد چون راه چاره را مسدود ديد، پرسيد: بالاى قصر شما محلى نيست كه در آنجا وضو بگيرم ؟ زن به كنيز گفت : ظرف آبى بالاى قصر ببر تا هر چه مى خواهد انجام دهد. عابد بر فراز قصر شد و در آنجا با خود گفت : اى نفس ! مدت چندين سال عبادت را كه روز و شب مشغول بودى ، به يك عمل ناچيز مى خواهى تباه كنى ؟ اكنون خود را از اين بام به زير انداز، بميرى بهتر از آن است كه اين كار را انجام دهى . نزديك بام رفت ، ديد قصر مرتفعى است و هيچ دستاويزى

/ 166