پسر بچه يهودى - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وسيله ريسمانى گردن خود را به يكى از ستونهاى مسجد، همان ستونى كه به استوانه توبه معروف شد، بست و گفت : هرگز خود را از بند رها نكنم مگر اين كه توبه ام پذيرفته شود يا بميرم ، وقتى ابولبابه تاءخير كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله از او جويا شد، داستانش ‍ را به عرض رسانيدند. فرمود: اگر پيش ما مى آمد از خداوند برايش طلب آمرزش مى كرديم اما اكنون كه به سوى خدا رفت او سزاوارتر است هر چه درباره اش انجام دهد.

ابولبابه در مدتى كه به ريسمان بسته بود. روزها روزه مى گرفت و شبها به اندازه اى كه بتواند، خويشتن دارى كند غذا مى خورد، دخترش شامگاه براى او غذا مى آورد و به هنگام قضاى حاجت بازش مى كرد.

شبى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خانه همسر خود ام السلمه بود كه آيه پذيرفته شدن توبه ابولبابه نازل شد. و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسى الله ان يتوب عليهم ان الله غفور رحيم ^(69) بعضى ديگر به گناه خويش اعتراف كرده عمل نيك و بدى را با هم آميختند، خدا توبه آنها را پذيرفت به درستى كه خداوند آمرزنده و مهربان است *))*.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ام السلمه فرمود: توبه ابولبابه پذيرفته شد. عرض كرد اجازه مى دهى او را بشارت دهم فرمودند: مانعى ندارد. ام سلمه سر از حجره بيرون آورد و به ابولبابه بشارت قبولى توبه اش را داد.

ابولبابه خدا را بر اين نعمت سپاسگزارى نمود، چند نفر از مسلمين آمدند تا ريسمانش را بگشايند ولى او نگذاشت و گفت : به خدا سوگند نمى گذارم مگر اينكه خود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ريسمان را بگشايد، حضرت رسول صلى الله عليه و آله تشريف آورده فرمود: توبه ات قبول شد اكنون چنانى كه گويا از مادر متولد شده اى و بندش را گشود. ابولبابه عرض كرد. اجازه مى دهى تمام اموالم را در راه خدا صدقه دهم فرمود: نه . تقاضاى دادن دو سوم از اموال خود را نمود، اجازه نداد عرض كرد نصف اموالم را، حضرت موافقت ننمود، گفت : پس يك سوم را مى دهم حضرت قبول كرد^(70).

پسر بچه يهودى

حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: پسر بچه اى از يهوديها خدمت حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله زياد مى آمد. كم كم انسى به آن حضرت گرفته بود آن بزرگوار نيز او را در رفت و آمدهايش مى پذيرفت ، گاهى او را پى كارى مى فرستاد و يا نامه اى به دستش مى سپرد كه به يكى از خويشاوندان خود بدهد، چند روزى آن پسر بچه پيدايش نشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله جوياى حالش شد، گفتند: مريض شده و نزديك مردن است ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با چند نفر از اصحاب خود به عيادت آن پسر بچه يهودى كه ديگر جوانى شده بود رفت ، جوان در حال احتضار بود و با كسى نمى توانست حرف بزند ولى پيامبر صلى الله عليه و آله را بركتى بود كه با هر كس سخن مى گفت جوابش را مى داد.

به بالين بيمار محتضر نشست ، صداى زد فلانى ! جوان چشم گشود و عرض ‍ كرد: لبيك يا اباالقاسم ، فرمود:

بگو اشهدان لا اله الا الله و اننى رسول الله . آن جوان تا اين سخن را شنيد نگاهى به صورت پدر خود كرد و چيزى نگفت (اين نگاه حاكى بود كه او از پدر خود يا شرم دارد يا مى ترسد) براى مرتبه دوم ، حضرت او را صدا زد و به گفتن شهادتين امرش كرد. باز نگاهى به صورت پدر كرده چيزى نگفت ، در مرتبه سوم كه پيامبر صلى الله عليه و آله صدايش زد: همين كه جوان چشم باز كرد حضرت رسول گفتار قبل را تكرار نمود. اين بار نيز چشم به صورت پدر انداخت . رسول خدا فرمود: ميل خودت مى خواهى گواهى بده و در صورتى كه مايل نيستى لب فرو بند.

جوان تصميم خود را گرفت در آن لحظات آخر كه چشم از جهان فرو بست سعادت خود را با دو جمله خريد مثل اين كه متوجه شد در مسئله ايمان ، شرم و حياء و رعايت ميل پدر شرط نيست و بدون درنگ گفت : اشهد لا اله الا الله و انك رسول الله گويى از زندگى او گفتن همين دو جمله باقيمانده بود كه بلافاصله ديده از جهان فروبست ، پيامبر صلى الله عليه و آله به پدرش فرمود: ما را با اين جوان واگذار و از پى كار خود برو او اكنون به ما تعلق گرفت . اصحاب را دستور داد او را غسل دهند و كفن كنند و وقتى آماده شد بياورند تا بر جنازه اش نماز بخواند. از منزل يهودى بيرون رفت و خدا را ستايش مى كرد كه امروز يك نفر را به وسيله من از آتش جهنم نجات داد.^(71)

/ 166