تمام اعضاى بدنم عاشق تو است - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تمام اعضاى بدنم عاشق تو است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در كوفه جوان بسيار زيبايى زندگى مى كرد كه از ملازمين مسجد جامع و دائما در حال عبادت بود. روزى زنى زيبا نظرش به او افتاد و دلى صد دل عاشق او شد و مدتها در عشق آن جوان مى سوخت ، يك روز آن زن بر سر راه مسجد ايستاد و همين كه جوان را در حال رفتن به مسجد ديد، به او گفت : اى جوان با تو حرفى دارم ، اما آن جوان با خدا، كوچكترين اعتنايى نكرد و رفت . روز ديگر باز بر سر راه او ايستاد و به او گفت : حرف مرا بشنو! جوان گفت : اينجا محل رفت و آمد ديگران و موضع تهمت است ، من نمى خواهم مورد تهمت و حرف مردم قرار بگيرم . زن گفت : مى دانم كه شما بندگان خاص خدا خيلى زود مورد تهمت قرار گرفته و بى انصافانه سنگ به شيشه پاك و صاف عفت شما مى زنند، ولى با اين وجود من مى خواهم حرف دلم را به شما بگويم كه تمام اعضا و جوارح من عاشق و شيفته و شيداى تو است .

با شنيدن اين حرف حالت خاصى به جوان دست داد ولى بى اعتنا از كنار دختر گذشت و راه خانه را پيش گرفت .

اما همه فكر و ذكرش پيش آن دختر بود. حتى مى خواست به نماز بايستد، اما فكر او پريشان و مضطرب بود و نمى فهميد كه چه مى خواند. لذا كاغذى برداشت و نامه اى به آن زن نوشت و به همان محل رفت و ديد كه زن همانجا ايستاده است ، نامه را به سوى او انداخت و رفت .

زن كه نامه را خواند ديد در آن نوشته : اى زن ! خداوند مهربان و بردبار است ، توبه كن ، زيرا او بنده توبه كار را مى بخشد و با اين كار موجبات خشم و غضب خداوند را فراهم مكن كه اگر خداوند بر كسى غضب كند كارش زار است ، حتى آسمان و زمين و كوه و درخت و حيوانات از غضب او در امان نيستند. پس انسان چگونه طاقت خشم خدا را دارد؟ اى زن ! آنچه به من گفتى اگر دروغ بود و خواستى مرا بفريبى ، من قيامت را به ياد تو مى آورم كه حساب و كتاب چقدر سخت است ، تا از اين كار بد و خلاف اخلاق دست بردارى و...

و اگر راست گفتى كه حقيقتا عاشق من هستى توصيه مى كنم كه خود را معالجه كنى كه اين عشقها فايده اى ندارد: زيرا




  • عشقهايى كز پى رنگى بود
    عشق نبود، عاقبت ننگى بود


  • عشق نبود، عاقبت ننگى بود
    عشق نبود، عاقبت ننگى بود


برو و خدا را پيدا كن ، عشق حقيقى را پيدا كن و عاشق او شو.

بعد از چند روز دوباره آن زن بر سر راه جوان ايستاده ، جوان از دور كه مى آمد آن زن را ديد و خواست به خانه برگردد تا با او ملاقات نكند، اما آن زن او را صدا زد و گفت :

اى جوان ! باز نگرد كه بعد از امروز ديگر ملاقاتى بين ما نخواهد بود مگر در پيشگاه خداوند، سپس گريه شديدى كرد و به نزد جوان رفت و گفت : مرا موعظه اى كن ! و سفارش بنما تا به آن عمل كنم !

جوان گفت : تو را توصيه مى كنم كه خود را از شر نفس اماره ات حفظ كنى و بدانى كه خدا آگاه بر اعمال همه مى باشد.

زن در حالى كه شديدا گريه مى كرد به خانه اش رفت و مشغول عبادت شد و بر همان حالت بود تا اين كه از دنيا رفت . ^(129)

توبه ابولبابه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جريان بنى قريظه ، به خاطر خيانتى كه يهوديان به اسلام و مسلمين كردند، رسول اكرم (ص ) تصميم گرفت كه كار آنها را يكسره كند. يهوديان از پيامبر(ص ) خواستند تا ابولبابه را پيش آنها بفرستد تا با او مشورت نمايند. پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ابولبابه ! برو، ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت كرده و با آنها به مشورت نشست . اما او در اثر روابط خاصى كه با يهوديان داشت ، در مشورت منافع اسلام و مسلمين را رعايت نكرد و يك جمله اى را گفت و اشاره اى را نمود كه آن جمله و آن اشاره به نفع يهوديان و به ضرر مسلمانان بود.

وقتى كه از جلسه بيرون آمد، احساس كرد كه خيانت كرده است ، اگر چه هيچ كس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم كه بر مى داشت و به طرف مدينه مى آمد، اين آتش در دلش شعله ورتر مى شد.

/ 166