من تنهايت نمى گذارم - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

من تنهايت نمى گذارم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سيد نعمت الله جزايرى در انوار نعمانيه مى نويسد: جوانى آلوده به تمام گناهان و معاصى بود، بطورى كه عمل ناشايستى نبود كه او انجام نداده باشد. اتفاقا مريض شد، هيچيك از همسايگان به عيادت او نرفتند.

يكى از همسايگان را خواست و به او گفت : همسايه ها در زندگى از من ناراحت بودند و از مجازات من رنج مى بردند، قطعا بعد از مرگ من هم كسانى كه در اطراف من باشند، رنج خواهند برد، مرا در گوشه خانه ام دفن كنيد.

وقتى از دنيا رفت ، او را خواب ديدند داراى وضع بسيار شايسته است . پرسيدند: با تو چه معامله شد؟ گفت :

ندايى به من رسيد كه بنده من ! تو را تنها گذاشتند و اعتنايى به تو نكردند ولى من از تو اعراض نمى كنم و تنهايت نمى گذارم . ^(104)

دلقك فرعون

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى ژنده بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من پيامبر خدا موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام .

دلقك از همانجا بازگشت ، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد. آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را بالشكرش در رود نيل غرق ساخت ، آن مرد تقليدگر را نجات داد.

موسى عرض كرد: پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى ، با اين كه مرا اذيت كرد؟ خطاب رسيد: اى موسى !

من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.^(105)

از يهودى كه كمتر نيستم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مرد صالحى مبلغ بيست هزار درهم مقروض بود، هيچ وسيله اى براى پرداخت آن نداشت . روزى طلبكار با اصرار تمام ، مطالبه قرض خود نمود، آنقدر سخت گرفت كه مرد مقروض با اشك جارى و دلى افسرده به خانه رفت . اين مرد همسايه اى يهودى داشت ، همين كه او را با وضعى پريشان مشاهده كرد، گفت : تو را به حق دين اسلام سوگند مى دهم بگو چه شده كه اين قدر ناراحتى ؟ جريان را برايش شرح داد. يهودى به منزل خود رفته و مبلغ بيست هزار درهم برايش آورد، گفت : اگر ما با هم از نظر دين اختلاف داريم ولى همسايه كه هستيم ، شايسته نيست همسايه من به رنج قرض ‍ گرفتار باشد. بدهكار آن پول را برداشت و پيش طلبكار آورد.

طلبكار از اين سرعت در پرداخت پول تعجب كرد. از او پرسيد: از كجا تهيه كردى ؟ جريان بر خورد همسايه يهودى را برايش نقل كرد، در اين موقع طلبكار داخل منزل شد و سند بدهكارى او را آورد. گفت : من از يك يهودى كه كمتر نيستم ، بگير سند خود را من طلبم را به تو بخشيدم و هرگز مطالبه نخواهم كرد. طلبكار همان شب در خواب ديد قيامت به پا شده و نامه هاى اعمال در حركت است ، بعضى نامه عملشان به دست راست و برخى به دست چپ قرار مى گيرد. در اين حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و اجازه ورود بهشت بدون حساب به او دادند.

پرسيد: چه شد كه بدون حساب بايد وارد بهشت شوم ؟ گفتند:

چون تو جوانمردى كردى و سند آن مرد نيكوكار را رد نمودى ما چگونه نامه عمل تو را ندهيم با اين كه بخشنده و مهربانيم ، همانطور كه تو از حساب او گذشتى ما هم از حساب تو مى گذريم ، طلبت را بخشيدى ما هم گناهان تو را بخشيديم .^(106)

آيا اوصاف او مطابق تورات بود يا نه ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى يهودى از پيامبر اكرم (ص ) چند دينار طلب داشت ، وقتى كه پول خود را مطالبه كرد، حضرت فرمود:

من الان چيزى ندارم كه به تو بدهم .

/ 166