وزير و دلقك - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مشاهده كردم كه ابتدايش نبود مضمون حديث اين بود.

بگو برادر دينى و كمك كار تو در ايمان هستم ، ولى از تو چيزى مشاهده كردم كه نمى توانم ساكت باشم هيچ عذرى هم در اين مورد از تو پذيرفته نيست . ديدم با پسركى جوان و جاهل به دستورات خدا، شوخى و خنده مى كنى ! تو مردى هستى كه خداوند مقامت را بلند نموده براى اينكه طالب علم هستى . تو از اشخاصى هستى كه به منزله صديقين مى باشند زيرا از پيامبر و جبرئيل و خدا حديث نقل مى كنى و مردم آن را گوش مى دهند و مى نويسند و بر گفته تو اعتماد مى كنند، همان را روش دينى خود قرار مى دهند، به تو گوشزد مى كنم مبادا اين عمل را تكرار كنى ، همانا من بر تو مى ترسم از خشم آن خدايى كه مردمان دانا را پيش از نادانان مورد مؤ اخذه قرار مى دهد و اشخاص فاسقى را كه حامل قرآنند قبل از كافرين عذاب و كيفر مى كند.

از ديدن اين ورقه حال عجيبى براى ما پيدا شد، پند و اندرزى مؤ ثرتر از اين نديده بودم همين كه رفيقم ورقه را خواند در اضطراب و ناراحتى شديدى قرار گرفت . معلوم شد اين هم لطف خداست براى ما، پس از مدتى خودش ‍ گفت : بعد از مشاهده آن ورقه تمام كارهاى گذشته را كه مخالف دستورات دين بود كنار گذاشتم . ^(76)

وزير و دلقك

پادشاهى دلقكى داشت كه با تقليد از ديگران باعث خوشحالى شاه مى گرديد، شاه خود مذهب اهل سنت را داشت ولى وزيرش مردى ناصبى و دشمن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بود، براى پادشاه مسافرتى پيش ‍ آمد، وزير را به جاى خود نشانيد. وزير مى دانست كه دلقك از دوستان حضرت على عليه السلام و شيعه مذهب است ، روزى او را خواسته گفت : بايد براى من اداى على بن ابيطالب را در بياورى ، دلقك هر چه پوزش ‍ خواست و طلب عفو نمود پذيرفته نشد عاقبت از روى ناچارى يك روز مهلت خواست .

روز بعد با لباس اعراب در حالى كه شمشيرى بران در كمر داشت وارد شد جلو وزير آمد با لحنى جدى و آمرانه به او گفت : به خدا و پيامبر و خلافت بلافصل من ايمان بياور والا گردنت را مى زنم ، وزير به خيال اينكه شوخى و دلقك بازى مى كند، سخت در خنده شد.

دلقك جلوتر آمد، بالحنى جدى ترى سخنان خود را تكرار كرد و مقدارى شمشير را از نيام خارج كرد، خنده وزير شديدتر شد، بالاخره در مرتبه سوم با كمال نيرو پيش آمد و تمام شمشير را از نيام كشيد سخنان خود را براى آخرين بار گفت : وزير در حالى كه غرق در خنده بود، ناگاه متوجه شد شمشيرى بران بر فرقش فرود آمد. با همان ضربت به زندگيش خاتمه داد.

جريان به پادشاه رسيد. مقلد فرارى شد، شاه دستور داد او را پيدا كنند، وقتى حاضر شد واقع جريان را مشروحا نقل كرد. پادشاه از عمل به جايش ‍ خنديد و او را بخشيد.^(77)

شب نور باران

صاحب خزائن ، مرحوم نراقى مى گويد: شيخ محمد، كليددار روضه مقدسه كاظمين كه خود، او را ملاقات كرده ام و مرد متدينى بود، گفت : هنگامى كه *((*حسن پاشا*))* بعد از نادرشاه افشار در ايران ، پادشاه عراق عرب گرديد و در بغداد تمكن و نفوذى پيدا كرد، روزى در ايام جمادى الثانى كه بعضى از امراء و بزرگان آل عثمان در مجمع او حضور داشتند، پرسيد: چرا اول ماه رجب را نور باران مى گويند؟!

يكى از ايشان جواب داد: چون در آن شب بر قبور ائمه دين نور مى بارد، گفت : در اين مملكت قبور ائمه بسيار است البته مجاورين قبور، آن نور را مشاهده خواهند نمود، خوب است كليددار ابوحنيفه كه امام اعظم ايشان است و كليددار شيخ عبدالقادر را طلب نماييم و از آنها استفسار كنيم . وقتى آنها را احضار كرده گفتند ما چنين چيزى مشاهده نكرده ايم .

حسن پاشا گفت : حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام نيز از اكابر دين هستند بلكه

/ 166