او اهل بهشت است - عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در آمد او را طعمه همين ماهى قرار دهيم .

قرعه كشيدند و قرعه به نام يونس افتاد و او را در ميان دريا انداختند. ماهى يونس را فرو برد و او خويشتن را سرزنش مى كرد.

سه شبانه روز در شكم ماهى بود، در دل درياهاى تاريك دست به دعا برداشت و خدا را خواند: پروردگارا! به جز تو خدايى نيست ، تو منزهى و من از ستمكارانم ، دعايش را مستجاب كرديم و او را از اندوه نجات داديم ، اين چنين نيز مؤمنين را نجات مى دهيم .

ماهى يونس را به ساحل انداخت و چون موهاى بدن او ريخته و پوستش ‍ نازك شده بود، خداوند درخت كدويى برايش در همانجا رويانيد تا در سايه آن از حرارت آفتاب محفوظ بماند. يونس در آن هنگام پيوسته به تسبيح و ذكر خدا مشغول بود تا آن ناراحتى و نازكى پوستش برطرف شد. خداوند كرمى را ماءمور كرد ريشه درخت كدو را خورد و آن درخت خشك شد.

يونس از اين پيش آمد اندوهگين گرديد، خطاب رسيد: براى چه محزونى ، مگر چه شده ؟ عرض كرد: در سايه اين درخت آسوده بودم ، كرمى را ماءمور كردى تا او را بخشكاند! فرمود: يونس اندوهگين مى شوى براى خشك شدن يك درخت كه آن را خود نكاشته اى و نه آبش داده اى و به آن اهميت نمى دادى ؛ هنگامى كه از سايه اش بى نياز مى شدى . اما تو را اندوه و غم فرا نمى گيرد براى صد هزار مردم بينوا كه مى خواستى عذاب بر آنها نازل شود؟ اكنون آنها توبه كرده اند و به سوى آنها برگرد، يونس پيش قوم خود بازگشت ، همه او را چون نگين انگشتر در ميان گرفته ، ايمان آوردند.^(163)

او اهل بهشت است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

معاوية بن وهب مى گويد: با عده اى به سوى مكه مى رفتيم و به همراه ما شيخ عابد و زاهدى بود كه اعتقاد به حقانيت على (ع ) نداشت و شيعه نبود، در حالى كه پسر برادرش كه او نيز همراه ما بود، شيعه بود. در بين راه آن شيخ مريض شد، من به پسر برادرش گفتم : اگر مرام ما را به او عرضه كنى شايد برايش نافع باشد و بپذيرد و خدا او را كمك كند. بعضى گفتند: او را رها كنيد تا بر همين حال بميرد.

بالاخره پسر برادرش به او گفت : اى عمو! بعد از پيامبر همه مردم جز تعداد كمى مرتد شدند و اطاعت از على بن ابى طالب (ع ) هم مانند اطاعت از رسول خدا - ص - واجب بود. شيخ نفس عميقى كشيد و گفت : من هم اين را قبول دارم و سپس از دنيا رفت .

در پايان سفر ما به حضور امام صادق (ع ) رسيديم و على بن سرى اين جريان را براى آن حضرت نقل نمود. حضرت فرمود: او اهل بهشت است . على بن سرى گفت : او غير از آن لحظه به اين امر اعتقاد نداشت ؟! حضرت فرمود: چه چيزى از او مى خواهيد؟! به خدا سوگند او داخل بهشت شده است . ^(164)

باقر يعنى چه ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محمد بن على بن الحسين (ع ) لقبش باقر است . باقر يعنى شكافنده . به آن حضرت باقرالعلوم مى گفتند؛ يعنى شكافنده دانشها.

مردى مسيحى به صورت سخريه و استهزاء كلمه باقر را تصحيف كرد به كلمه بقر يعنى گاو. به آن حضرت گفت :

انت بقر ؛ يعنى تو گاوى !

امام بدون آن كه از خود ناراحتى نشان دهد و اظهار عصبانيت كند، با كمال سادگى گفت : نه ، من بقر نيستم من باقرم . مسيحى گفت : تو پسر زنى هستى كه آشپز بود . امام باقر فرمود: شغلش اين بود، ننگ و عار محسوب نمى شود. مسيحى جواب داد: مادرت سياه و بى شرم و بدزبان بود. امام باقر در پاسخ به سخن آن مرد جواب داد:

اگر اين نسبتها كه به مادرم مى دهى درست است ، خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستى .

مشاهده اين همه حلم ، از مردى كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم نمايد، كافى بود كه انقلابى در روحيه مرد مسيحى ايجاد نمايد و او را به سوى اسلام بكشاند. مرد مسيحى بعدا مسلمان شد. ^(165)

/ 166