بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْمعاوية بن وهب مى گويد: با عده اى به سوى مكه مى رفتيم و به همراه ما شيخ عابد و زاهدى بود كه اعتقاد به حقانيت على (ع ) نداشت و شيعه نبود، در حالى كه پسر برادرش كه او نيز همراه ما بود، شيعه بود. در بين راه آن شيخ مريض شد، من به پسر برادرش گفتم : اگر مرام ما را به او عرضه كنى شايد برايش نافع باشد و بپذيرد و خدا او را كمك كند. بعضى گفتند: او را رها كنيد تا بر همين حال بميرد.بالاخره پسر برادرش به او گفت : اى عمو! بعد از پيامبر همه مردم جز تعداد كمى مرتد شدند و اطاعت از على بن ابى طالب (ع ) هم مانند اطاعت از رسول خدا - ص - واجب بود. شيخ نفس عميقى كشيد و گفت : من هم اين را قبول دارم و سپس از دنيا رفت .در پايان سفر ما به حضور امام صادق (ع ) رسيديم و على بن سرى اين جريان را براى آن حضرت نقل نمود. حضرت فرمود: او اهل بهشت است . على بن سرى گفت : او غير از آن لحظه به اين امر اعتقاد نداشت ؟! حضرت فرمود: چه چيزى از او مى خواهيد؟! به خدا سوگند او داخل بهشت شده است . ^(164)
باقر يعنى چه ؟
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْمحمد بن على بن الحسين (ع ) لقبش باقر است . باقر يعنى شكافنده . به آن حضرت باقرالعلوم مى گفتند؛ يعنى شكافنده دانشها.مردى مسيحى به صورت سخريه و استهزاء كلمه باقر را تصحيف كرد به كلمه بقر يعنى گاو. به آن حضرت گفت :انت بقر ؛ يعنى تو گاوى !امام بدون آن كه از خود ناراحتى نشان دهد و اظهار عصبانيت كند، با كمال سادگى گفت : نه ، من بقر نيستم من باقرم . مسيحى گفت : تو پسر زنى هستى كه آشپز بود . امام باقر فرمود: شغلش اين بود، ننگ و عار محسوب نمى شود. مسيحى جواب داد: مادرت سياه و بى شرم و بدزبان بود. امام باقر در پاسخ به سخن آن مرد جواب داد:اگر اين نسبتها كه به مادرم مى دهى درست است ، خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستى .مشاهده اين همه حلم ، از مردى كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم نمايد، كافى بود كه انقلابى در روحيه مرد مسيحى ايجاد نمايد و او را به سوى اسلام بكشاند. مرد مسيحى بعدا مسلمان شد. ^(165)