عاقبت بخیران عالم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عاقبت بخیران عالم - نسخه متنی

علی محمد عبداللهی ملایری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بست .

با اين پيمان ، مردم مدينه تعهد كردند كه از جان و مال مسلمانانى كه از مكه به مدينه مى روند، حمايت كنند. چون مشركين از بيعت مردم مدينه باخبر شدند، بر اذيت و آزار خود افزودند ودر نتيجه هر روز عده زيادى از مسلمانان به نزد پيامبر مى آمدند و از آزار آنها شكايت مى كردند. به ناچار رسول خدا - ص - اجازه فرمودند كه همه بسوى مدينه هجرت كنند و خود آن حضرت هم بعد از مدتى به مدينه رفت و در سايه ارشادات و راهنماييهاى مصعب ، مورد استقبال پرشور مردم مدينه قرار گرفت . بعد از آمدن پيامبر به مدينه ، دستور جهاد هم براى مسلمانان از طرف خداوند آمد، آنگاه مسلمانان بعد از مقدماتى در يك نبرد نابرابر در جنگ بدر، مشركين مكه را شكستى سخت دادند، مصعب هم در اين جنگ نقش ‍ فعالى داشت و جانانه از اسلام و پيامبر دفاع كرد.

كفار مكه پس از شكست جنگ بدر در آتش انتقام مى سوختند. آنها از يادآورى آن شكست جانكاه و تلفات سنگين و غرامات زيادى كه براى آزاد ساختن اسيران خود پرداخته بودند، دچار خشمى عظيم مى شدند. آنها نقشه جنگ بزرگ ديگرى را در سر مى پروراندند و اميدوار بودند كه با پيروزى در نبرد آينده ، شكست گذشته خود را جبران كنند.

سرانجام قريش آماده نبردى هولناك شد. آنان خود را از همه جهت مجهز كرده بودند. چند روز بعد از حركت لشكر كفار از مكه ، ماءمورين اطلاعاتى قواى مسلمان ، اخبارى از ميزان قواى قريش را به اطلاع فرمانده خود رساندند و بلافاصله فرمان بسيج عمومى در مدينه داده شد و آنها در اندك مدتى ، به سوى دشمن حركت كردند.

رسول خدا - ص - آنگاه پرچم اسلام را به مصعب داد تا در ميدان جنگ حمل كند، اين حيرت انگيز بود كه جوانى در در دامان ثروت و طلا و اشرافيت و غارتگرى و رفاه بزرگ شده ، اكنون پرچم رهايى بردگان و بندگان را به عهده داشت . جنگ شروع شد و...

مصعب دليرانه پيكار مى كرد. با يك دست پرچم را بالا گرفته و با دست ديگر ضربات كارى به سربازان دشمن وارد مى آورد. ناگهان مصعب موجى از سربازان كفر را ديد كه پيامبر خدا را محاصره كرده و قصد داشتند او را به چنگ آورند. پرچمدار قهرمان كه بدنش از ضربات شمشير مجروح و خون آلود بود درفش توحيد را بالاتر برده و با صداى بلند شروع به گفتن تكبير نمود. سواران كه رسول خدا را محاصره كرده بودند با شنيدن صداى تكبير به سوى پرچمدار اسلام متوجه شدند و با خروش فراوان به طرف او هجوم بردند. مصعب همچنان اسب خويش را جلو مى برد و تكبير مى گفت و مزدوران را با شمشير خويش از بالاى اسبهايشان به پايين مى كشيد.

در اين هنگام يكى از جنگاوران قريش به نام ابن قميثه كه دليرى و شهامت پرچمدار اسلام را ديد، سخت به وحشت افتاد؛ زيرا كه مصعب به تنهايى بسيارى از افراد سپاه قريش را كشته بود. ابن قميثه از پشت به مصعب نزديك شد و ضربتى سخت بردست راست او فرود آورد. دست مصعب از بازو قطع شد اما قبل از آن كه پرچم به زمين بيفتد وى با دست چپ آن را گرفت و در همان حال فرياد كشيد:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل و محمد نيست مگر پيامبرى كه پيش از او نيز پيامبرانى بودند و از اين جهان در گذشتند ^(79) ابن قميثه ضربت ديگرى بر دست چپ او نيز فرود آورد. مصعب با دو بازوى بريده پرچم را به سينه فشرد و بار ديگر به تلاوت قرآن پرداخت . اين بار ابن قميثه با نيزه به پرچمدار قهرمان حمله كرد. نيزه را آنچنان در تن او فرو كرد كه نيزه شكست و مصعب از اسب پايين افتاد و نقش بر زمين گشت . در اين لحظات هولناك على بن ابيطالب (ع ) شيرمردى كه هميشه در مواقع مرگبار اسلام را نجات مى داد، اين بار نيز خطر را احساس كرد. وى تا اين لحظه در كنار پيامبر بود و با شمشير خود دشمنان كينه جو را كه قصد كشتن رسول خدا را داشتند به عقب مى راند و در عين حال چون مى ديد كه مصعب از اسب بر زمين افتاده است به سرعت به سوى او دويد و پرچم اسلام را بر دست گرفت و قهرمانانه پيش تاخت .

جنگ پايان يافت . پيامبر با يارانش به بالاى سر شهيدان مى آمدند. در اين جنگ هول انگيز هفتاد قهرمان از سپاه اسلام شهيد گشته بودند. وقتى كه رسول خدا - ص - به بالاى بدن له شده مصعب ايستاد، اين آيه را تلاوت كرد:

/ 166