مناقشه ى مرد دهرى با بوحنيفه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناقشه ى مرد دهرى با بوحنيفه





  • اى خردمند موحد پاك دين هوشيار
    آن امامى كو ز حجت بيخ بدعت را بكند
    آنك در پيش صحابان فضل او گفتى رسول
    شمع جنت خواند عمر را نبى يكبار و بس
    گفت بوبكر اى محمد زين دو فاضلتر كدام؟
    چون پديد آمد به كوفه بوحنيفه تاج دين
    گفت گردد امتم هفتاد و سه فرقت بهم
    بوحنيفه سرور آن قوم اهل جنت ست
    معنى سه بار گفتن بوحنيفه را چراغ
    اينك رفت و اينكه آيد و آنكه بيند روى او
    دهريى آمد به نزديك خليفه ناگهان
    اين چه بدست از شريعت بر تنت گفت اى امير
    روزه و عقد و نكاح و دور بودن از مراد
    خويشتن رنجه چه دارى چون به عالم ننگرى
    گفت رسم شرع و سنت جمله تزوير و رياست
    آمدى تو بي خبر و ز خويش رفتى بى خبر
    هست عالم چون چراگاهى و ما چون منزلى
    طبع و اخشيج هيولا را شناسيم اصل كون
    خانه اى ديدم به يونان در حجر كرده به نقش نسر واقع در حمل كنده كه تاريخ اين به دست
    نسر واقع در حمل كنده كه تاريخ اين به دست



  • ا زامام دين حق يك حجت از من گوش دار
    نخل دين در بوستان علم زو آمد به بار
    تا قيامت داد علمش كار خلقان را قرار
    بوحنيفه را چراغ امتان گفت او سه بار
    گفت عمر آنكه دين حق بدو شد آشكار
    آنكه شد از علم او دين محمد آشكار
    اهل جنت زان يكى و مرجع ديگر به نار
    ملحد اهل هوا از وى شود مقهور و خوار
    ماضى و مستقبل و حال از علومش در حجار
    هر سه را زو روشنايى هر سه را علمش حصار
    بغض دينى مبغضى شوخى پليدى نابكار
    يافتستى پادشاهى خوش خور و بى غم گذار
    حج و غزو و عمره و اين امرهاى بى شمار
    تا بدانى كين قديمست و ندارد كردگار
    سر به سر گيتى قديمست و ندارد كردگار
    نامد از رفته يكى از ما برفته صدهزار
    چون برفت اين منزلى گيرد دگر كس مرغزار
    هر كرا اين منكر آيد عقل او گيرد غبار
    صورت افلاك و تاريخ بنايش بر كنار كى بگويد اين به دست كس شناسد اين شمار
    كى بگويد اين به دست كس شناسد اين شمار


/ 418