اين چند بين را فضل بن يحيى بن صاعد هروى به سنايى فرستاد و در آن درخواست ديدار كرد
هستى به حقيقت اى سنايى مقبول همه صدور گشتى آيم بر تو به طبع زيراك ليكن چكنم چگونه آيم معذورم اگر كه مي فرستم هر كس كه برد به بصره خرماچون آمده اى مرو ازيراك چون آمده اى مرو ازيراك
در ديده ى عقل روشنايى اين كار تو نيست جز خدايى دانم كه به نزد من نيايى چون نيست خبر كه تو كجايى نزديك تو شعر اى سنايى بر جهل خود او دهد گوايىما را چو دو ديده مى ببايى ما را چو دو ديده مى ببايى