در توحيد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در توحيد





  • آراست جهاندار دگرباره جهان را
    فرمود كه تا چرخ يكى دور دگر كرد
    ايدون كه بياراست مر اين پير خرف را
    هر روز جهان خوشتر از آنست چو هر شب
    گويى كه هوا غاليه آميخت بخروار
    گنجى كه به هر كنج نهان بود ز قارون
    ابرى كه همى برف بباريد ببريد
    آن ابر درر بار ز دريا كه برآيد
    از بس كه بباريد به آب اندر لولو
    رنجى كه همى باد فزايد ز بزيدن
    كوه آن تل كافور بدل كرد به سيفور
    بر كوه از آن توده ى كافور گرانبار
    خاكى كه همه ژاله ستد از دهن ابر
    چندان ز هوا ژاله بباريد بدو ابر
    از رنگ گل و لاله كنون باز بنفشه
    شبگير زند نعره كلنگ از دل مشتاق
    آن لكلك گويد كه لك الحمد، لك الشكر
    قمرى نهد از پشت قباى خز و قاقم
    طاووس كند جلوه چو از دور به بيند موسيجه همى گويد يا رازق رزاق
    موسيجه همى گويد يا رازق رزاق



  • چو خلد برين كرد، زمين را و زمان را
    خورشيد بپيمود مسير دوران را
    كايد حسد از تازگيش تازه جوان را
    رضوان بگشايد همه درهاى جنان را
    پر كرد از آن غاليه ها غاليه دان را
    از خاك برآورد مر آن گنج نهان را
    شد غرقه ى بحرى كه نديد ايچ كران را
    پر كرده ز در و درم و دانه دهان را
    چون لولو تر كرد همه آب روان را
    بر ما بوزيد از قبل راحت جان را
    شادى روان داد مر آن شاد روان را
    خورشيد سبك كرد مر آن بار گران را
    تا بر كند آن لاله ى خوش خفته ستان را
    تا لاله ستان كرد همه لاله ستان را
    چون نيل شود خيره كند گوهر كان را
    وز نعره زدن طعنه زند نعره زنان را
    تو طعمه ى من كرده اى آن مار دمان را
    اكنون كه بتابيد و بپوشيد كتان را
    بر فرق سر هدهد، آن تاج كيان را روزى ده جانبخش تويى انسى و جان را
    روزى ده جانبخش تويى انسى و جان را


/ 418