در مدح امير اسماعيل بن ابراهيم - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح امير اسماعيل بن ابراهيم





  • خورشيد چو از حوت به برج حمل آمد
    در باغ خلل يافته و گلبن خالى
    فردوس شد امروز جهانى كه ازين پيش
    خورشيد ناى تو همى كرد بر آن دل
    گفتى نظر مشترى از مركز تقديس
    چه جاى مه از زينت ماه فلك آمد
    اى مير اسماعيل كه مانند براهيم
    هم در دم اول كه ترا ديدم گفتم
    آراسته ى تير اجل بود مرا جان
    صفراى من از خلق تو شد پير و عجب نيست
    در افسر تو نيست سخن ليك چه سودست
    خالى ز خلل باد جلال تو ازيراك تو تازه و نو باش كه فرزند حسودت
    تو تازه و نو باش كه فرزند حسودت



  • گويند ز سر باز جهان در عمل آمد
    اكنون به بدل باز حلى و حلل آمد
    در چشم همه كس چو رسوم و طلل آمد
    چون از دم ماهى به سروى حمل آمد
    ناگاه ز تسديس به جرم زحل آمد
    چه جاى محل آلت جاه و محل آمد
    جود تو نه از مال زعون ازل آمد
    كين چون دم آخر به هنر بي بدل آمد
    ور چه ز طرب معده برقص جمل آمد
    زيرا عسل خلق تو خالى زخل آمد
    كز اصل مرا خود سر بى مغز كل آمد
    خود عمر تو چون جود كفت بى خلل آمد نزد غربا بار نوند وابل آمد
    نزد غربا بار نوند وابل آمد


/ 418