دريغا كو مسلمانى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دريغا كو مسلمانى





  • مسلمانان مسلمانان مسلمانى مسلمانى
    مسلمانى كنون اسميست بر عرفى و عاداتى
    فرو شد آفتاب دين برآمد روز بي دينان
    جهان يكسر همه پر ديو و پر غولند و امت را
    بميريد از چنين جانى كزو كفر و هوا خيزد
    شراب حكمت شرعى خوريد اندر حريم دين
    مسازيد از براى نام و دام و كام چون غولان
    شود روشن دل و جانتان ز شرع و سنت احمد
    ز شرعست اين نه از تنتان درون جانتان روشن
    كه گر تاييد عقل كل نبودى نفس كلى را
    هر آن كو گشت پرورده به زير دامن خذلان
    نگردد گرد دين داران غرور ديو نفس ايرا
    تو اى مرد سخن پيشه كه بهر دام مشتى دون
    چه سستى ديدى از سنت كه رفتى سوى بي دينان
    نبينى غيب آن عالم درين پر عيب عالم زان
    برون كن طوق عقلانى به سوى ذوق ايمان شو
    كى آيى همچو مار چرخ ازين عالم برون تا تو
    در كفر و جهودى را ز اول چون على بر كن
    بجو خشنودى حق را ز جان و عقل و مال و تن درين كهپايه چون گردى بر آخور چون خر عيسى
    درين كهپايه چون گردى بر آخور چون خر عيسى



  • ازين آيين بي دينان پشيمانى پشيمانى
    دريغا كو مسلمانى دريغا كو مسلمانى
    كجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانى
    كه يارد كرد جز اسلام و جز سنت نگهبانى
    ازيرا در جهان جانها فرو نايد مسلمانى
    كه محرومند ازين عشرت هوس گويان يونانى
    جمال نقش آدم را نقاب نفس شيطانى
    چنان كز علت اولا قوى شد جوهر انى
    ز خورشيدست نز چرخست جرم ماه نورانى
    نگشتى قابل نقش دوم نفس هيولانى
    گريبان گير او نايد دمى توفيق ربانى
    سبكدل كى كشد هرگز دمى بار گران جانى
    ز دين حق بماندستى به نيروى سخندانى
    چه تقصير آمد از قرآن كه گشتى گرد لامانى
    كه كس نقش نبوت را نديد از چشم جسمانى
    چه باشد حكمت يونان به پيش ذوق ايمانى
    بسان كژدم بي دم درين پيروزه پنگانى
    كه تا آخر چنويابى ز دين تشريف ربانى
    پس آن گه از زبان شكر ميگو كاينت ارزانى به سوى عالم جان شو كه چون عيسى همه جانى
    به سوى عالم جان شو كه چون عيسى همه جانى


/ 418