در مدح ابوبكربن محمد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ابوبكربن محمد





  • اى كس به سزا وصف تو ناكرده بيانى
    ذاتت نه مكان گير وليكن ز تصرف
    برديده نهان ذات تو از كشف وليكن
    از شوق تو در ديده ى جويان تو نارى
    جان و تن و دل باخته بر نطع ارادت
    اى ذات تو ز آلايش اوهام و خرد دور
    جانها همه خون گشته ز شوق تو كه از تو
    آنرا كه تو خون ريختى از شوق نيايد
    كار همه عياران از سوز وصالت
    اى تيغ سخن كند و بر از مدحت مخلوق
    زيبد كه كنم از سر معنى و حقيقت
    اى قوم بگرييد كه مهمان گرامى
    مهمان و چه مهمان كه مر اين عارضگان را
    رفت و گنهان برد و نكرد ايچ شكايت
    دريافته ايم اين را حقش بگزاريم
    در وقت وداعش كه چوگل رفت بسازيم
    زين سوز بسازيم يكى از سر معنى
    آن شاه امامان كه عروسان سخن را
    آن چرخ شريعت كه مه روزه ى او را اى مسند فتوى ز علوت چو سپهرى
    اى مسند فتوى ز علوت چو سپهرى



  • حيران شده از ذات لطيف تو جهانى
    خالى نه ز آيات تو يك لحظه مكانى
    پوشيده نه بر علم قديم تو نهانى
    در عدل تو در سينه ى اعدات دخانى
    ناكرده برين باخت زنا يافت زيانى
    وى نعت تو ز اظهار به هر ديده عيانى
    جز صنع حكيمانه نديدند نشانى
    از لذت تيغ تو از آن كشته فغانى
    چاهيست پس از راه درانداخته جانى
    وصف تو مر اين تيغ مرا بوده فسانى
    بر بام چنين دوست يكى خانه فشانى
    تخم گنهان خورد و ز ما كرد گرانى
    از رحم مي آرايد هر ساعت خوانى
    اى مجلسيان اينت گرامى مهمانى
    باشد نگزارند به ماه رمضانى
    از خون جگر بر مژه چون لاله ستانى
    بر ياد جمال العلما جان فشانى
    بيكار نديدست ز گفتار زمانى
    از تربيت اوست بهر جاى امانى وى مجلس دانش ز جمالت چو جنانى
    وى مجلس دانش ز جمالت چو جنانى


/ 418