يا رب كه منم دست تهى چشم پر آبنامه سيه و عمر تبه ، كار خراباز روى كرم به فضل خويشم درياب
جان خسته و دل سوخته و سينه كباباز روى كرم به فضل خويشم درياباز روى كرم به فضل خويشم درياب
پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشتهام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم ، اما چون اين قوم دوستان خدايند ، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود ، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مىرفت ، يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مىآيد گفت : يا روح اللّه ! اى جان پاك ! اين مرده دل بىباك را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست ؟ اى عيسى ! او را بران تا از قفاى ما بازگردد كه مبادا شومى گناهان او در ما رسد . عيسى عليهالسلاممتأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه : يا روح اللّه ! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد ، مجموع را از ديوان او محو كرديم .