عرفان اسلامی جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 5

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مگر نمى‏دانى كه خداوند مهربان در سوره مباركه يوسف ، در آنجا كه داستان خطاب يعقوب غم زده را به پسرانش نقل مى‏كند ، از قول آن پيامبر بزرگ مى‏فرمايد : اى فرزندان من ! به جستجوى يوسف گم شده و برادرش حركت كنيد و از رحمت حضرت حق مأيوس مباشيد كه از رحمت جناب او مأيوس نمى‏شوند مگر قوم كافر[196] .

البته منشأ رجا و اميد در قلب مؤمن ، معرفت به لطف خداوند و رفق و عنايت او مى‏باشد ، از معصيت عباد ضررى متوجه او نيست و اگر عبد با تمام گناهش به پيشگاه لطف او رو كند به طور قطع قابل آمرزش و رحمت است ، مسئله رحمت و لطف حق را با خواست حضرتش در باب توبه كتاب « مصباح الشريعة » به طور مفصل طرح كرده و در آنجا از طريق آيات و روايات و داستان توبه‏كنندگان به اين اصل اشاره خواهد رفت .

عزيزم ! ذره ذره وجود ، خبر از لطف و عنايت او مى‏دهد و از هر گوشه هستى نسيم لطف او مى‏وزد ، چگونه باشد كه تو با زحمت و رنج مقدماتى به عنوان طهارت به امر او فراهم آورى آن گاه با همه وجود به امر حضرت او به دنياى با عظمت نماز وارد شوى و با اذن او به بساط مهمانى او قدم گذارى و او به تو و عمل تو توجهى نكند ؟ ! !

مگر چنين چيزى آن هم از منبع قدرت و رحمت و لطف و مرحمت و محبت و عشق و مهر ممكن است ؟ !

اين عبد ذليل به درگاه آن رب جليل از باب اميد و رجا عرضه داشته‏ام :

  • اى سند عزت پويندگان اى تو صفابخش شب مستمند اى به گدايان درت دستگير از در لطف تو كجا رو كنم سفره احسان تو خوان همه هر كه زدرگاه تو گرديد دور مانده‏ام از راه تو جايم بده زنگ غم از قلب و دلم پاك كن شام گنه از كرمت روز كن از در لطفت تو مران اين گدا مونس من در دو جهان ياد توست گر تو برانى نروم اى حبيب درگذر از جرم من اى يار من جز تو به مسكين نبود كس پناه غير تو او را نبود دادخواه

  • روشنى ديده جويندگان گرمى قلب و دل هر دردمند باز در رحمت تو بر فقير جز گل مهرت چه گلى بو كنم تير غمت مايه جان همه ديده جانش زگنه گشت كور آبرو و نور و صفايم بده بنده خود بسته فتراك كن هستيم از عشق تو پرسوز كن دور مكن بنده‏ات از اين سرا اين دل افسرده من شاد توست درد مرا جز تو نباشد طبيب اى ز وفا دلبر و دلدار من غير تو او را نبود دادخواه غير تو او را نبود دادخواه

/ 239