اى نور اميد قلب سالك از چاه طبيعتم برون آر از رحمت خود دلم صفا ده از لطف و كرم بشوى جانم من جز غم عشق تو نجويم جز ذكر تو بر زبان نگويم رحمى كه تو را فقير گويم من بىدل و بىنوا و خسته تنها و غريب و خوار و زارم بنماى زغفلتم تو بيدار من قدرت و طاقتى ندارم توفيق رفيق راه من كن بگشاى گره زمشكل من مسكين به ثناى توست الكن اى نور دلم خداى ذوالمن بنماى رهايم از مهالك بار گنهم زدوش بردار دردم به عنايتت شفا ده در روز جزا بده امانم من لوح دلم به اشك شويم من لطف تو را به اشك شويم لطفى كه به جز رهت نپويم پشتم زغم گنه شكسته از بهر تو من عمل ندارم از شر و گنه مرا نگهدار بر غير تو حاجتى ندارم لطفى به من و به آه من كن بزداى سياهى از دل من اى نور دلم خداى ذوالمن اى نور دلم خداى ذوالمن