در درسهاى گذشته مراحل فروافتادن ستاره بنى اسراييل را پيگيرى كرديم، و آنان را در آخرين مرحله در باتلاق نادانى و گمراهى رها كرديم كه در آن پيشوايان روحانى ايشان به صورت دزدان انديشه رسالتى درآمده و همچون گناهكاران جنگى به طاغيان براى بهره كشى از ناتوانان يارى مى كردند، و در اين ضمن كتاب خدا در نظر توده مردم به صورت رؤياهاى شيرينى درآمده بود كه خود را به آن دلخوشى مى داشتند و واقعيت تباه زندگى خويش را از اين راه براى خود قابل قبول مى ساختند.اما اكنون در برابر مرحله خطرناكترى از زندگى آنان قرار داريم كه تبديل شدن ايشان به امتى نژادپرست است كه طبيعت مادى خود را تقديس مى كند، و بر اساس همين طبيعت با مردم و ارزشها به محاربه برمى خيزد.تحول امت به اجتماعى نژادى، همچون تغييرى فراگير در ارزشهاى آن در نظر گرفته مى شود كه همه ريشه هاى نيكى و نيكويى در آن خشكيده و هيچ اميد خيرى براى آن وجود ندارد. و، با گذشت زمان، به صورت اجتماعى درمى آيد كه براى تباه كردن مجتمعات و تجاوز و ستم كردن بر مردمان تلاش مى كند، و اين پيشرفت به سوى فساد جز با ريشه كن شدن جدّى آن متوقف نمى شود.قرآن براى ما بيان مى كند كه چگونه يك امت رسالتى به تجمعى عنصرى و نژادى تبديل پيدا مى كند، و سبب آن دور كردن انديشه مسئوليت از واقع زندگى