[50] رسالتهاى آسمانى يكى است، و ساده ترين دليل بر راستى آنها همين يگانگى و وحدت آنها است، چه براى بشر محال است كه افكار خود را، با وجود اختلاف زمانها و اوضاع و احوال و فشارها و فرهنگها و ... و ... به اين درجه يگانگى بخشد.دو نويسنده را نمى يابى كه در اصول فكرى، يا در تفاصيل آنها، با يكديگر متحد باشند، حتى اگر دو برادر دو قلو و متدين به دين واحد باشند و در يك سرزمين زندگى كنند و براى هدفى مشترك كار كنند پس چگونه ممكن است كه دو نفر در دو زمان متفاوت زندگى كنند و در همه چيز جز در طرز تفكر با يكديگر اختلاف نداشته باشند؟! آيا اگر مصدر فكر يگانه نباشد چنين چيزى امكان پذير است؟طبعا عيسى مقلّد موسى (ع) نبود، بلكه او نيز شريعتى آورده بود و شريعت خود را به فرمان خدا بر حسب اوضاع و احوال مختلف به كار مى بست، ولى با همه اينها اصول فكر و روش مواجهه او با قضايا و هدفهاى تشريعى وى با نظاير آنها در شريعت موسى يكى بود، بدان جهت كه هر دو فرستاده يك خدا بودند.«وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ- و به توراتى كه پيش از من است اعتراف دارم، و پاره اى از آنچه را كه بر شما حرام شده حلال مى كنم، و نشانه اى از پروردگارتان را با خود آورده ام،» تا گواهى بر راستى پيغمبرى و تضمينى براى سلامتى تكامل و بودن از جانب خدا باشد.«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ- پس از خدا بترسيد و از من فرمان بريد.»[51] مهمترين و آشكارترين دليل بر راستگويى پيغمبرشان در دعوت خود، اين است كه مردمان را به خود نمى خوانند، بلكه به خدايى مى خوانند كه خود را ملزم