تفسیر هدایت جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه ى 521[40] زكريّا در آن هنگام كه روزى خدايى را در محراب مريم ديد، در اوج متأثر شدن از اين حادثه، به ياد يك آرزوى قديمى خود افتاد و بر آورده شدن آن را به دعا از خدا خواست. ولى اكنون كه خود در محراب بود خويشتن را و آرزوهاى خود و حتى حادثه دعا كردن را فراموش كرد، بدان سبب كه تنها متوجه خدا بود، و به همين جهت از بشارت ملائكه يكّه خورد:«قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ- گفت: پروردگارا، با آنكه من به پيرى رسيده ام، و زنم نازا است، چگونه و از كجا مرا پسرى خواهد شد؟ گفت: چنين است كه خدا هر چه را بخواهد مى كند.»[41] مجتمع بنى اسراييل در آن هنگام فاسد بود، به درجه اى كه حتى درباره پيغمبرى زكريا هم شك داشتند. حال اگر زكريا نزد مردم مى رفت و به ايشان مى گفت كه خدا از زن نازايش يحيى را به او عطا كرده است، چگونه ممكن بود سخن او را تصديق كنند. به همين سبب:«قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً- گفت: پروردگارا، براى من نشانه اى گذار گفت: آيت و نشانه تو آن است كه تا سه روز با مردم جز به اشاره سخن نتوانى گفت.»اين كار با روزه اى صامت و با گوشه گيرى از مردمانى صورت گرفت كه ضميرشان تباه شده و درباره او به شك افتاده بودند. نوع عبادت با نوع اجتماع تناسب داشت.«وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ- و پروردگارت را فراوان به ياد آور و شامگاه و بامداد تسبيح او گوى.»پس علاوه بر ارتباط با خدا از طريق ياد كردن و تسبيح گفتن در شب و روز، او مى بايستى اعتماد مردم را به پيامبرشان بازگرداند. چه پيامبر به فراوانى مال يا پرسخنى شناخته نمى شود، بلكه توجه به خدا و دعوت مردم به سوى او پيوسته از آشكارترين نشانه هاى ايشان است.