عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. تأويل موجب نقض يكى از قواعد قطعى شرعى شود.(67)

مفسران المنار، در تفسير خوارق عادات، هيچ يك از معجزات پيامبران را كه نشانه صدق رسالتشان بوده
است، تأويل و انكار نكرده اند. در تفسير اژدها و يد بيضاى حضرت موسى للَّه به همان معناى معروف
پايبند هستند و توضيح مى دهند كه عصا به مارى حقيقى تبديل شد و دربرابر ديدگان افراد از اين سو به آن
سو حركت مى كرد.

همچنين از قيد من غير سوء براى يد بيضا چنين استنباط مى كنند كه سفيديِ آن از بيمارى
نبوده است. اما آن چه را كه بيش از اين، در تفسير مأثور به نقل از روايات آمده است، اسرائيلياتى مى
نامند كه نه سندش صحيح است و نه مضمونش قابل اعتماد.(68)

همچنين خلقت حضرت عيسى بدون پدر را تأويل نمى كنند. آن را از نظر عقلى ممكن مى شمارند و براى تقريب به
ذهن ودر توضيح چگونگيِ آن، احتمالاتى را مطرح مى نمايند. (69)

در تفسير ناقه حضرت صالح نيز درحد نص قرآنى باقى مى مانند وبه دستوراتى كه در قرآن درباره آن وارد
شده، اكتفا مى كنند.

اما آن چه را بر مبناى روايات در باره خلقت اين شتر از كوه يا تپه اى گفته شده،
صحيح ندانسته، خود نيز توضيحى نمى دهند كه چه چيز، اين حيوان را از ساير همجنسانش متمايز ساخته و
شايسته عنوان معجزه كرده بوده است.(70)

از نظر عبده آن چه در قرآن درباره معجزات حضرت عيسى للَّه آمده است، تنها دلالت بر اين دارد كه حضرتش
تواناييِ انجام اين امور را در صورت درخواست قومش داشته است، اما از تحقق يافتن آن در خارج ساكت
است.(71)

اين سخن عبده از دو جهت قابل بررسى است. از يك سو بايد پرسيد كه آيا او معتقد است كه قرآن به
تفصيل سخن گفته يا تماميِ مراحل يك حادثه يا واقعه را بازمى گويد. قطعاً نمى تواند چنين باشد، همان
گونه كه قرآن در داستان حضرت عيسى، پس از بشارت حضرت مريم وتولدحضرت عيسى، تماميِ صحنه هاى زندگيِ
آن پيامبر عظيم الشأن را وامى گذارد و به آخرين حلقه هاى آن اشاره مى كند و سخنان حضرتش را با حواريون
باز مى گويد.

آيا اين شيوه قرآن نيست كه گزيده گويد و راه ايجاز را بپيمايد؟

و از سوى ديگر بايد پرسيد كه عبده درباره دعاهايى كه در قرآن از زبان افراد و اقوام مختلف نقل شده،
چگونه مى انديشد؟

در بيش تر موارد، قرآن تنها به خود دعا اشاره كرده و از استجابت آن، سخنى نگفته است.

آيا او نيز مانند بسيارى بر اين باور است كه قرآن صرفاً به نقل ادعيه و عقايد نمى پردازد، بلكه اگر
باطل است سخنى بر رد آن مى آورد و درغير اين صورت، آن را پذيرفته و در مورد دعاها آن را استجابت كرده
است، يا اين كه چنين باورى ندارد؟

و در اين صورت، آيا اين با بلاغت قرآن سازگارخواهد بود كه به تكرار
دعا و استجابت آن بپردازد؟

و آيا با حكمت و هدف داريِ قرآن سازگار خواهد بود كه سخنى را نقل كند، اما
نظر خود را درباره آن نگويد؟

در اين صورت، قرآن از نقل اين همه دعا چه هدفى دارد؟

هر آن چه درباره اين
موضوع گفته شود، در بحث از معجزات حضرت عيسى و شيوه بيان قرآن در خصوص آن، صادق خواهد بود.

درهر حال، آن چه مهم است اين است كه مفسران المنار، منكر معجزات پيامبران نيستند، گرچه در برخى وجوه
آن، نظرى متفاوت با ديگر مفسران دارند. آنان بلايايى را هم كه بر قوم فرعون نازل شده، به امرى خارق
العاده حمل مى كنند.(72)

و در پاسخ كسانى كه شكافته شدن دريا را براى حضرت موسى و بنى اسرائيل به جزر
دريا تأويل مى كنند، چنين تأويلى را به استناد ظاهر آيه و قيدى كه در آن به كار رفته، مشكل دانسته و
آن را نمى پذيرند.(73)

خوارق عادات در قرآن، تنها به معجزات پيامبران محدود نمى شود. در اين موارد، مفسران المنار چه شيوه
اى را در پيش مى گيرند؟

اينان در تفسير داستان مائده، دلالت آيات را بر وقوع بالفعل آن انكار مى كنند.(74) رواياتى را كه از
نزول آن و نوع غذايش حكايت مى كنند، صحيح ندانسته و به نقد مى كشند. و در مقابل، رواياتى را كه برعدم
نزول مائده دلالت دارند، صحيح مى خوانند.(75)

نهايت آن كه مى گويند:

حتى اگر وقوع آن را هم بپذيريم، اين
گونه نبوده كه غذاى خاصى از سوى خداوند براى آنها فرستاده شده باشد، بلكه صرفاً اعجاز آن در بركت
دادن به خوراك اندك آنها بوده تا عده زيادى از آنان اطعام شوند،همان گونه كه رشيد رضا هم موارد
مشابهى را مثال مى زند.(76)

در تفسير آيه:

واذ اخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطور(77)

به داستانى اشاره مى كنند كه مفسران دراين
باره آورده اند خداوند كوه طور را بر فراز بنى اسرائيل بلند كرد تا بترسند و ايمان بياورند.

/ 249