روش بيان قرآن درنقل سرگذشت پيشينيان
آن چه موجب تمايز قرآن از ساير كتاب هاى الهى است، هدفى است كه از طرح اين موضوعات دنبال مى كند وروشى است كه در بيان آنها به كار مى برد:الف)مفسران المنار بر اين باورند كه:قرآن مكان و زمان را معين نمى كند؛ چراكه اندرزى كه از آن موردنظر او است بر مشخص كردن اين جزئيات
مترتب نيست.(140)و مى گويند:مكرراً بيان كرده ايم كه ثبت رويدادهاى تاريخى، وقايع و زمان و مكان آنها از اهداف قرآن نيست.(141)و در ضمن داستانى ديگر آمده است:قرآن، مكان و شخصيت هاى آن را ذكر نمى كند، بلكه تنها به توصيف آن فردى مى پردازد كه براى استدلال به
داستان، آگاهى از او لازم است تا اين كه ذهن شنونده و خواننده، با معطوف شدن به موارد و جزئيات ديگر،
از اصل مطلب غافل نشوند.(142)عبده در تحسين اين ويژگيِ قرآن به سفر تكوين اشاره مى كند كه در بيان وقايع، زمان و مكان آنها را نيز
ذكر مى كند. و همين را موجب آن مى داند كه پژوهشگران در طبيعت و تاريخ، از دين رانده شوند؛ زيرا علم
برمشاهده و تجربه مبتنى است و اشتباهات تورات را در مورد تاريخ روشن كرده است. در نتيجه، عده اى از
اهل كتاب به تأويل و عده اى به تكفير روى آوردند.(143)اما اين تحليل از نپرداختن قرآن به مشخصات داستان ها، قانع كننده نيست؛ چراكه علت كفر و روى گردانى
از تورات اين نيست كه اين كتاب، زمان ومكان وقايع را بيان كرده، بلكه علت آن است كه سخن او در تعيين
اين موارد اشتباه بوده است.به همين دليل هم اين موضوع از زمانى براى آنها مشكل آفريد كه علم پيشرفت
كرد و خطاهاى غيرقابل چشم پوشيِ آن را نماياند. در صورتى كه اگر در اين موارد، درستيِ اقوالش اثبات
مى شد، نه تنهامايه كفر نمى شد، بلكه موجب ايمان آوردن مردمان و اثبات حقانيتش هم بود و به همان
موقعيتى دست مى يافت كه قرآن در موضوعات علمى از آن برخوردار است.بنابراين، مشخص كردن زمان و مكان و
شخصيت هاى داستان ها از اين جهت لطمه اى به قرآن نمى زند و دليلى قانع كننده نيز براى نياوردن آن نمى
باشد.ب) قرآن به اجمال سخن مى گويد. عبده در تفسير بخشى از داستان هاروت و ماروت، پرداختن به آن را تفصيلى
براى آن چيزى مى داند كه قرآن به اجمال از آن سخن گفته است. از نظر او در اين گونه موارد جايز نيست
حكمى قطعى درباره تفصيل آن مجمل بدهيم و يا يكى از احتمالات را به طور مشخص انتخاب كنيم.او سپس در
تحليل اين شيوه قرآن مى گويد:اگر دراين كار حسنى وجود داشت، قطعاً خداوند آن را بيان مى فرمود. و در
ادامه، دليل ديگرى نيز براى آن مى آورد و آن اين كه قرآن از بيان هيچ نكته اى كه مرتبط به عقايد و بيان
حق باشد فروگذار نكرده است.(144)تفسير او در داستان عزير مى گويد:خداوند چگونگيِ تكلم بين خدا و عزير را بيان نفرموده است؛ چراكه
همه شنوندگان قادر به درك آن نبودند. پس حكمت اقتضا مى كرد كه در مورد آن سكوت شود.(145)عبده معتقد است كه قرآن از برخى امور، به اجمال سخن گفته است، اما در توضيح علت آن و برخوردى كه
شايسته است ما دربرابر اين موارد در پيش گيريم، سخنانش مختلف و جمع آنها دشوار است.آيا اجمال قرآن،
به علت غيرمفيد بودن آن موارد است يا عدم تواناييِ ما در درك آن؟و آيا او معتقد است كه بايد درحد نص
قرآنى توقف كرد وتنها در آن جا سخن گفت كه قرآن سخن گفته، و آن جا كه قرآن ساكت است سكوت كرد؟قطعاً
يكى از اين موارد اجمال قرآن درباره زمان و مكان وشخصيت داستان ها است. مفسران المنار، در اين گونه
موارد نيز يك سان عمل نكرده اند.در داستان آيه 259 سوره بقره(146) تعيين محل واقعه و نام شخصيت داستان را
كه آيا ...رميا بوده يا عزير، تيرانداختن درتاريكى يا پذيرفتن اسرائيليات مى خوانند.(147)اما در
داستان حضرت لوط به بحث از وجه تسميه او، محل زندگيِ اوليه او، سپس مهاجرتش به شهرى ديگر و استقرار
در آن، و نيز به بيان نسبت او با حضرت ابراهيم مى پردازند.(148) در برخى موارد ديگر نيز اگر به تفصيل و
بسط داستان نپرداخته اند، نه بدان علت است كه به توقف در آن معتقدند، بلكه از آن رو است كه(14 9) منابع
قابل اطمينانى جزاسرائيليات، درباره آن سراغ ندارند كه به آن مراجعه شود.(150)