كهن خلل افكند و مخالفت هاى بسيارى را برانگيخت. اگرچه اشتباه هاى فراوان در نوشتن و شيوه نادرست
استنتاج و بى دقتى در نقل مطالب، مستمسك اين اعتراض ها شده بود، اما درواقع بيم آن مى رفت كه اگر اين
شيوه نقد درباره منابع مذهبى به كار بسته شود چه بسا اصالت برخى از آن چه را كه به عنوان باورهاى دينى
جايگاهى ويژه يافته بود، در معرض ترديد درآورد و در نتيجه، در تمام مبانيِ علوم گذشته خلل بيفكند.(77)آن چه مخالفان از آن بيم داشتند واقع شده بود.
آن چه در نوشته هاى طه حسين از خود گفته ها و نتيجه گيرى هايش مهم تر است، شيوه انتقاد علمى اى است كه
مى كوشد تا همواره بدان پايبند باشد و از به كار بستن آن در منابع و موضوعات دينى و مذهبى نيز ابايى
ندارد. و اين چيزى بود كه با گشودن راه عقلايى نگرى، حوزه مباحث دينى را به كلى دگرگون ساخت. در ريشه
يابى اين جريان و وقوف به تأثير دانش جديد غرب در تحول نگرش ها و شيوه هاى استدلال تحليل گرانه دينى،
اين مسئله درخور تأمل است كه گفته مى شود كه به كار بردن روش انتقاد علمى، درسى از دكارت بود كه طه
حسين در دوران تحصيلش فرا گرفته بود.او در دانشگاه نوبنياد مصر تحصيل كرده بود. در آن هنگام گروهى از
استادان برجسته اروپايى در آن جا تدريس مى كردند. او در فرانسه، ادامه تحصيلاتش را پى گرفته، از محضر
اساتيد به نامى چون فوكو روان شناس و دوركهايم جامعه شناس بهره برده بود.(78)يكى ديگر از عواملى كه زمينه ساز به وجود آمدن اين جريان ها بود، حساس شدن به فعاليت هاى مستشرقان
بود كه نبايد از آن غفلت كرد و ما در بحث ديگرى مستقلاً به آن خواهيم پرداخت.به هر روى، آن چه اين همه در شكل گيرى اش مؤثر افتاد، ظهور گرايشى است قوى در ميان انديشمندان اسلامى
به مبنا قرار دادن قرآن به عنوان منبع منحصر به فرد و خلل ناپذير معارف اسلامى و به كار بستن بى سابقه
شيوه هاى تحليل عقلى در تفسير آن، به جاى بسنده كردن به آن چه از معصومان و پيشوايان رسيده است. تا
بدان جا كه مفسران اين دوره به اهل القرآن نام بردار شده اند(79) و عقلگرايى(80) از ويژگى هاى تفسير اين
عصر دانسته شده است.(81)اين تمايل، به مفسران ملت يا مذهب خاصى محدود نيست و در اين جبهه، شيعه و سنى و
ايرانى و مصرى و هندى، البته باتفاوت هايى در كنار هم قرار دارند. در كنار عبده مصرى و رشيد رضا سورى،
شلتوت، مصطفى مراغى،(82) سر سيد احمدخان، اميرعلى، عبداللّه سندى و ابوالكلام آزاد(83) از كشور پهناور
هندوستان و هم چنين انديشمندانى از ايران قرار دارند. استاد محمدتقى شريعتى(84) در اين باره مى گويد:آن چه باعث شد كه تفسير قرآن را دنبال كنيم اين بود كه به نظر مى رسيد جز از راه قرآن از هيچ راه و
مبناى ديگرى نمى توان جان ها را به راه راست هدايت كرد؛ يعنى نتيجه فكرمان به اين جا رسيد.(85)سر سيد احمدخان نيز نگرش خود را در اين باره چنين بيان مى كند:مدت ها صرف وقت كرده، كتب تفاسير را تا جايى كه مقدور بود مطالعه كرده ... در پايان امر به استثناى يك
رشته مطالبى كه مربوط به علم ادب است چيزى در اين كتب نيافتم، مگر يك رشته روايات ضعيفه و مجهول يا
حكايت و قصه هاى بى اساس كه اكثر از قصص يهود سرچشمه گرفته اند. سپس به كتب اصول تفسير مراجعه كرده و
مدتى به مطالعه و بررسيِ آنها پرداختم كه شايد در اين كتب، اصولى كه مأخذ آن قرآن باشد و يا اصلى كه
نشود در آن خدشه نمود به دست بياورم، ولى در آن هم با كمال تأسف ... چيزى به نظرم نيامد كه بشود از آن،
مشكلاتى كه درپيش است حل نمود.او سپس مى افزايد:از آن پس به مطالعه خود قرآن مجيد پرداخته و در آيات و كلمات آن به قدر قوه ام بناى تفكر و غور و خوض را
گذاشتم و خواستم بدانم كه آن برچه مبانى و اصولى قرار گرفته است ... و اينك به راستى مى گويم كه من
شاگرد قرآن عظيمم و آن چه دارم از آن سرچشمه حقيقت فرا گرفته ام ....(86)
ب) طرح ديدگاه هاى نوين در مقوله نظام سياسى از نظر اسلام
اگر خلافت مرسوم ريشه در اصول و معارف اسلامى ندارد و چه بسا با آنها در تضاد است و اگر اين نظام سياسى مطابقت با اسلام ندارد، پس نظر اسلام در اين باره چيست و چه شيوه اى را بايد درپيش گرفت.اين
موضوع، به بحث هاى جديدى در حوزه معارف دينى دامن زد و اولاً متفكران و انديشمندان اسلامى را
فراخواند تا نظام حكومتيِ مورد نظر اسلام را تبيين كنند، و ثانياً آنان را ناگزير ساخت تا موضع
اسلام را درباره پاره اى از اركان و توابع نظام هاى سياسيِ جديد در غرب بيان كنند. در بحث از نظام
حكومت اسلامى نظريات اهل سنت متفاوت بود.