داستان هاى قرآن واقعى است - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان هاى قرآن واقعى است

اگرچه طنطاوى از اهميت امور خيالى در پرورش ذهن سخن مى گويد و داستان هاى قرآن را به آن تشبيه مى كند،
اما به هيچ وجه به غيرواقعى بودن اين داستان ها معتقد نيست. اين داستان ها را مطابق با واقع و مطابق
با شخصيت هاى حقيقى مى داند(80) كه بر زبان انبيا جارى شده اند.(81)

او در بحث از جايگاه حكايت هاى شگفت،
آنها را به خرافى و واقعى تقسيم مى كند و داستان هاى قرآن را از دسته دوم مى داند. او اگرچه معتقد است
كه در اين مقام، آن چه اهميت دارد نتيجه اى است كه از داستان ها گرفته مى شود و صدق وكذب آنها تأثيرى
در برآوردن اين هدف ندارد، اما با وجود اين، تنها بر واقعى بودن داستان هاى قرآن، بلكه داستان همه
كتاب هاى آسمانى تأكيد مى كند.(82)

2. برداشت هاى علمى

الف) داستان هاى قرآن، ما را به ارزش علم آگاه مى سازند و به طلب آن و پرهيز از تقليد فرا مى خوانند.

در داستان ساحران و حضرت موسى، خداوند برتريِ ايمان را از روى علم ساحران بر ايمان از روى تقليد بنى
اسرائيل به ما مى نماياند. ساحران از روى علم، برتريِ موسى را دريافتند و فهميدند كه سحر آنها به
مقام او دست نمى يابد؛ زيرا در علم سحر، چيزى درباره بلعيده شدن ريسمان ها توسط عصا وجود نداشت. لذا
سرافكنده به سجده افتادند.

آنها از روى علم، به حضرتش ايمان آوردند و بر آن ايمان استوار باقى
ماندند. اما بنى اسرائيل را گوساله دست ساخته سامرى فريفت و هنگامى كه بر مردمانى گذر كردند كه به
عبادت بت هايشان مشغول بودند، از موسى خدايى را درخواست كردند كه مانند بتان آنان باشد. كسانى كه با
تبديل شدن عصا به مار، ايمان آورند، حق دارندكه با ديدن گوساله اى از طلا بازگردند.

او سپس مى افزايد:

قرآن روشنگر خردمندان است و به ما مى فهماند كه خرق عادات نه پايداريِ در علم را به دنبال دارد و نه
موجبات ترقى و پيشرفت در زندگى را و تأثير آن كوتاه مدت است.

لذا فرستاده شدن خوارق عادات را براى ما
منع نموده است.(83) از نظر ا و مهم ترين نتيجه اى كه مى توان از اين داستان گرفت اين است كه علم يقينى،
جز با تأمل در طبيعت به دست نمى آيد.(84)

ماجراى حضرت ابراهيم و چهار پرنده نيز همين پيام را دارد. درخواست حضرت خليل از پروردگارش براى ديدن
چگونگى زنده شدن مردگان، پس از پذيرفتن آن با استدلال و وحى، تعليمى براى امت اسلامى است تا به تحقيق
و پژوهش بپردازند، و الا ناتوان ترين و افتاده ترينِ مسلمانان و يهود ونصارى نيز منكر زنده شدن
مردگان نيستند چه رسد به انديشمندان و علما و پيامبران. پس چگونه چنين چيزى در مورد حضرت ابراهيم
ممكن است.(85)

ب) حكايت قرآن از شگفتى هايى كه به طريق معجزه روى داده اند، براى آن است كه ذهن ما را براى پذيرش و
دقت در شگفتى هاى برتر طبيعت كه نظير آن هستند آماده سازند.

مفسر الجواهر مى گويد:

پيامبر آمده است تا
ما را به علم رهنمون گردد و به ما بگويد كه نگريستن در آن چه بر روى زمين از نور ستارگان وجود دارد،
هدايتگرتر از قصه هاى گذشتگان و حكايات رفتگان است. آن چه شما بر روى زمين مى بينيد بسى زيباتر و خيره
كننده تر است از تماميِ آن چه از طريق خرق عادت روى مى دهد.

پس آيا شايسته است كه آنان را در طلب آن چه
به دست پيامبران و اوليايتان روى مى دهد واگذاريد؟

به درستى كه پيامبران فرستاده شدند تا شما را به
سلطنت و مُلك خداوند هدايت كنند نه آن كه به آن چه به دست آنها، كه برگزيدگان شمايند، روى مى دهد
سرگرم شويد. آفرينش آسمان ها و زمين ها بزرگ تر از آفرينش انسان است.

درآن چه بزرگ تر است نظر اندازيد
و بدانيد كه پيامبران نيامده اند مگر براى راهنمايى شما به سوى خدا و نظام آفرينش و شگفتى هايش. پس
اگرعقل را به پاره اى از آنچه به دست آنان روى مى دهد محدود سازيد، از آن چه به روشنگرى نزديك تر است
غافل گشته ايد.(86)

از نظر طنطاوى داستان هاى قرآن عبرت انگيزند و به تناسب به مباحثى از علوم اشاره دارند.(87) و با
اشاراتشان ما را به فراگيريِ علوم و مطالعه طبيعت ترغيب مى كنند. از نظر او داستان اصحاب كهف نيز
چنين است و نبايد به آن محدود شد، بلكه بايد نقوش اين هستى را خواند نه نقوش اصحاب كهف را.(88)

واقعه ظهور چشمه براى بنى اسرائيل با ضربه حضرت موسى به يك قانون طبيعى اشاره دارد.

گويا خداوند مى
فرمايد:

اگر موسى با عصايش بر سنگ مى زند، عصاى من قانون و ابداعى شگفت و نظامى بديع است. اين عصاى
پروردگارت است كه با آن، سنگ ها شكافته مى شوند. بخشش او فراگير است ومعجزاتش هميشگى.

/ 249