عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

الف) گروهى كه طرفداران سلفيه از آنها به شمار مى آيند

مدينه فاضله اسلام را در دوره حكومت خلفاى
راشدين محقق دانسته، آن را هدف خود قرار داده اند.(87) البته بايد به اين نكته توجه كرد كه در ميان اهل
سنت گرايش به گذشته از دو جهت مطرح است.

عده اى براى يافتن قهرمانان اصيل اسلامى و در طلب نمونه كامل
اجراى احكام اسلام در آن نظر مى كنند. و دسته ديگرى تحت تأثير گرايش هاى شديد قوميت عربى و در آرزوى
مجد و عظمت از دست رفته عرب، تمدن درخشان اسلامى را مى ستايند، اما نه به خاطر اسلام، بلكه به خاطر
قدرت اعراب.

با اين نگرش، اوج اين تمدن به دوران حكومت امويان تعلق دارد. ولذا ستايش، لايق سردمداران و
حكمرانانى نظير خالدبن وليد و يزيد و معاويه است.(88)

ب) گروه دوم را بايد طرفداران علمانيت و جداييِ دين از سياست دانست

رواج يافتن اين ديدگاه نتيجه
همسخنى گروه هاى مختلفى بود كه با انگيزه هاى متفاوت آن را تبليغ مى كردند. از يك سو مسيحيان عرب
مدافع آن بودند. در بلاد شام جامعه مسيحى، اقليتى بزرگ را تشكيل مى داد. آن چه مايه جدايى مسلمانان و
مسيحيان مى شد تفاوت دين و سياست و آن چه آنها را به هم نزديك مى كرد فرهنگ و ادب عرب بود.

لذا نخستين
كسانى كه براى بيدار كردن وجدان قوميِ عرب كوشيدند از ميان مسيحيان عرب برخاستند. همانان جداييِ دين
از سياست را زمينه ساز وحدت ملى و مايه از ميان برداشتن تفاوت هاى دينى در كشورها تلقى كرده، در تحقق
آن تلاش مى نمودند.(89) تجربه تلخ دستاويز قرار گرفتن دين توسط حاكمان سياسى، در تاريخ اسلام عامل
ديگرى بود كه بالا گرفتن اين دعوت را موجب مى شد.(90)

و از همه مهم تر روشنفكران غربزده بودند كه با هدف
جبران عقب افتادگى ها تنها راه پيشرفت را در اين مى ديدند:

تنهايك راه به سوى آن وجود دارد و آن اين است كه پا جاى پاى اروپا نهيم و طريقه آنها را بپيماييم تا
همتايى براى آنها باشيم و در تمدن، شريك آنها به حساب آييم؛ شريك خوبى ها و بدى ها، شيرينى ها و تلخى
ها، پسندها و ناپسندها، ستودنى ها و ناشايست هايش.(91)

آنها به تقليد از غرب كه با گسستن پيوندش با كليسا به دوره رنسانس پا نهاد، مبلّغ جداييِ دين از
سياست بودند.

ج) گروه سومى را نيز بايد نام برد كه نظريات على عبدالرزاق شاخص آن است

عقيده او را مى توان در يك جمله
چنين خلاصه كرد:

اصلاً اسلام شكل خاصى از حكومت را تعيين نكرده و مشخص نمودن آن را به عهده بشر گذارده
است.(92) او ديدگاه هاى خود را در كتاب الاسلام و اصول الحكم مطرح ساخته است. كتاب او با مخالفت شديد
جامعه رسميِ دينى روبه رو شد.(93) او در اين كتاب مى كوشد تا ضرورت دينيِ خلافت و داشتن خليفه را نفى
كند و بگويد كه اصل خلافت منشأ دينى ندارد ومسلمانان مكلف به داشتن خليفه نيستند.

او حتى گام را از
اين هم فراتر نهاده، پس از تحليل تاريخى نتيجه مى گيرد كه خلفا پيوسته در طول تاريخ مايه ناكامى بوده
اند و مى افزايد: عقب ماندگيِ مسلمانان در علوم سياسى نيز ناشى از وجود آنان بوده است.(94)

مباحث مرتبط با نظام سياسى به همين اندازه محدود نمى شود.

يك حكومت براى متصف شدن به وصف دمكراتيك
بايد به اصولى پايبند باشد كه مهم ترين آنها عبارتند از:

1. به رسميت شناختن ارزش هر موجود انسانى با قطع نظر از صفاتش.

2. برابريِ همه شهروندان در برابر قانون، صرف نظر از مشخصات نژادى، قومى، طبقاتى و دينى.

3. مدارا كردن با افكار و عقايد نامفهوم و مخالف.(95)

از اين رو، تبيين موضع اسلام درباره اين مسائل، موضوع جديدى بود كه در كنار بحث از شكل نظام سياسى،
در برابر متفكران اسلامى چهره گشود و آنان را ناگزير به بررسى و ابراز عقيده ساخت.

طرح اصل شورا از جانب سيد جمال الدين اسدآبادى به عنوان مبناى اصليِ ضرورت نهادهاى نمايندگى و لزوم
مشاركت و انتخاب مردم، از نخستين اقدامات از اين دست است. (96) بحث شورا از جمله مباحث جديدى است كه در
تفاسير معاصر مطرح شده و مقالات مستقلى نيز درباره آن نوشته شده است.(97)

/ 249