اعتبار علم در تفسير داستان هاى قرآن - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرآن حكايت مى كند كه ذوالقرنين به درخواست مردمانى، براى جلوگيرى از حمله قومى كه آنها را يأجوج و

مأجوج مى خواند، سدى مى سازد و خرابيِ اين سد و حمله اين قوم را از نشانه هاى نزديك شدن قيامت معرفى
مى كند. سيد قطب با اشاره به اين كه زمان، در حساب الهى با حساب بشر متفاوت است، مى گويد:

شايد بين نزديك شدن قيامت و وقوع آن، ميليون ها سال يا قرن فاصله باشد كه بشر آن را طولانى و خداوند
كوتاه مى داند. او به استناد آيه قرآن، شروع اين زمان را مصادف با ظهور اسلام مى داند و اين احتمال را
ممكن تلقى مى كند كه اين سد پس از اسلام و پيش از اين، فتح شده باشد. و آن را در حمله مغول معين مى كند
كه با از بين رفتن خلافت عباسيان، فروپاشيِ حكومت اعراب را موجب شد.(115)

اين تنها موردى است كه سيد قطب، در تعيين مصداق قصه هاى قرآن، به تاريخ مراجعه مى كند، شايد به اين
دليل كه به دوران پس از اسلام تعلق دارد. اما در اين رجوع، به تطبيق مشخصات اين واقعه با خصوصياتى كه
قرآن براى آن مى آورد، نمى پردازد. پس چرا او اين پيشامد را برمى گزيند، حال آن كه تاريخ از اين گونه
وقايع بسيار دارد كه اگر آن چه امروزه در دنيا روى مى دهد، از آن بزرگ تر و هولناك تر نباشد، بى اهميت
تر نيست. شايد علتش نه در عظمت خود حمله، بلكه درعظمت فروپاشيِ حكومت اعراب نهفته باشد كه اين واقعه
را درنظر او از تماميِ وقايع تاريخ ممتاز ساخته است.

نكته ديگرى كه توجه به آن لازم است اين است كه قرآن، آن چه را براى عزير رخ مى دهد آية للناس مى
خواند. سيد قطب در اين باره توضيحى نمى دهد.

اما سؤال اين است كه اين ناس چه كسانى هستند؟

اگر مراد،
هم عصران او باشد، كه احتمال هم دارد، سخنى نيست؛ اما اگر مراد، تماميِ مردمان باشد و خداوند هم آنها
را در مؤمنان منحصر نكرده، تنها در صورتى مى توان اين رويداد را آية للناس ناميد كه به طريقى مستقل
از قرآن قابل اثبات باشد. اين نكته درباره تماميِ مواردى كه قرآن چنين تعبيرى را به كار برده است، از
جمله، غرق شدن فرعون در دريا صادق است.

اعتبار علم در تفسير داستان هاى قرآن

داستان هاى قرآن از وقايعى حكايت مى كنند كه برخلاف قوانين معمول طبيعت روى داده اند.

اين آيات را
چگونه بايد تفسير كرد؟

آيا بايد به ظاهر آنها استناد كرد يا آنها را تمثيل و مجاز دانست؟

سيد قطب در
تفسير داستان هاى قرآن، هيچ گاه از ظاهر آيه فراتر نمى رود موارد خلاف، نادر است. و اگرچه بسيار است
مواردى كه از درك چگونگيِ آن و تفسير و تبيين آن، اظهارناتوانى و عجز مى كند،(116) اما هيچ گاه به تمثيل
و مجاز نمى گرايد و هيچ نگفتن را بر اين گونه گفتن ترجيح مى دهد.

از نظر او دست بردن به تأويل اين
آيات، ريشه درمبنايى عقيدتى و روحى دارد. مبناى نظريِ آن، كليّت بخشيدن به قوانين شناخته شده هستى
به عنوان قوانين الهى است. (117) كسانى كه دست به چنين تأويلاتى مى زدند، درواقع، حقيقت الوهيت را
درنيافته و مشيّت آزاد خداوند را به مقرراتى كه خود مقدر فرموده، مقيد ساخته اند.(118)

و با اين كار،
اعمال خداوند را با اعمال بشر مقايسه كرده اند. كسانى كه اختلاف اين دو را دريابند، هيچ گاه نمى
كوشند تا دليلى علمى يا غيرعلمى براى اين خرق عادات بتراشند.(119) چنين كسانى از سوى ديگر، هر آن چ ه را
براساس اين قوانين شناخته شده، توضيح بردار نباشد، خرافه و افسانه مى پندارند.

بر همين اساس نيز مى
كوشند تا با ارائه تفسير علمى و عقلى براى اين امور، چهره اسلام را از اين پيرايه ها بزدايند.(120)

او در نهايت نتيجه مى گيرد كه روا نيست كه با نصوص قرآنى باپيش فرض هاى ذهنى برخورد كنيم يا با مبنا
قرار دادن قوانين عمومى به مطالعه در آن بپردازيم، بلكه بايد با ژرفنگرى در نصوص قرآنى، شيوه شناخت
را دريابيم و از آن، ايمان مطلق و جهان بينيِ خود را فراگيريم.

بايد آن چه را قرآن براى ما نشان مى
دهد، بپذيريم؛ زيرا آن چه را عقل مى ناميم و درپى آن هستيم تا بر عرضه هاى قرآن از هستى، تاريخ،
انسان و غيب حاكم كنيم، چيزى جز ابزار محدود انسانى و درحد تجربه بشرى نيست. (121)

و اما مبناى روحيِ آن، مقهوريت در برابر علم است.(122)

آيا واقعاً چنين است و آيا برگزيدن روش تفسيرى در اين موضوع، به همين سادگى ممكن است؟

براى بررسيِ
اين مسئله بايد پاسخ اين پرسش ها را بيابيم:

اولاً

آيا ما قائل به مجاز و تمثيل در قرآن هستيم؟

ثانياً

آيا داستان هاى قرآنى در اين مورد استثنا هستند؟

ثالثاً

آيا ضرورت دارد كه در تمام داستان هاى قرآن مبنا را بر خرق عادت بودن بگذاريم؟

/ 249