عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اكنون اين موارد را به تفصيل بررسى مى كنيم:1. آيا قرآن از زبان ويژه اى برخوردار نيست؟و آيا مجاز و تمثيل بدان راه ندارد؟اگر كسى بتواند منكر اين امر بشود، قطعاً او سيد قطب نيست. سيد قطب كه اول بار، به عنوان يك اديب به
قرآن نظر مى افكند، اگرچه بعداً متحول مى شود و نظرياتش دستخوش جرح و تعديل وتبديل مى گردد، اما هيچ
گاه نگرش اديبانه خود به قرآن را از دست نمى دهد.او در تمثيل ها و مجازهاى قرآن لطافت ها و ظرافت هاى
بسيار را نهفته مى يابد و سخنان بلند و زيبايى در اين موارد دارد. اگرچه دو لفظ مجاز و تمثيل نمى
تواند تمام خصوصيات زبان قرآن را توصيف كنند، اما ما را متوجه برخى ويژگى هاى اين زبان مى كنند.2.آيا داستان هاى قرآن از اين امر مستثنا هستند؟از آن جا كه داستان هاى قرآن، جزئى از قرآن به شمار مى آيند، در اصل نمى توانيم آنها را استثنا كنيم.بله، اين امكان وجود دارد كه قرآن، در هر موضوعى شيوه بيانيِ خاصى داشته باشد، اما براى اثبات آن
نيازمند اقامه دليل و برهان مشخصى هستيم. به ويژه اگر به اين نكته توجه كنيم كه درسخنان بشر، داستان
سرايى از سخن گفتن معمولى، در موضوع و روش بيان، متمايز است؛ اما در قرآن چنين نيست. تماميِ موضوع
قرآن، عبارت است از بشر، حالات و اعمال وافكار او.همان گونه كه قرآن از مردمان صدراسلام و وقايع آن
زمان سخن مى گويد، از گذشتگان نيز سخن مى گويد. آن چه اين دو را از هم جدا مى كند، زمان است. بنابراين،
قصه هاى قرآن، با ديگر سخنان قرآن از انسان، تنها در بُعد زمان و نه در موضوع و نحوه بيان، متفاوت
است. بُعد وقايع، تفاوت نام ها و همچنين نامگذاريِ مستقل براى اين دسته از موضوعات قرآنى، با عنوان
خاص قصص موجب شده تا از اين حقيقت غافل شويم.3.آيا ضرورت دارد كه در تمام داستان هاى قرآن مبنا را بر خرق عادات بودن بگذاريم و بر اين اساس، آن را
استثنا كنيم؟سيد قطب بين داستان هاى قرآن تفكيك قائل نمى شود و در همه آنها اصل را بر خرق عادت بودن مى گذارد. و
اين را، هم در عمل وهم در بيان اصول نشان مى دهد.اما آيا چنين ضرورتى وجود دارد؟شايد بتوان داستان
ها را به شرح ذيل دسته بندى كرد.داستان هاى قرآن بسيارند و اگرچه همه آنها به بيان امرى خارق العاده مى پردازند، اما مى توان آنها را
براساس موضوعى كه اين امر خارق العاده براى تحقق آن، عرضه شده، به چند دسته تقسيم كرد.دسته اول، معجزات پيامبرانند؛ امور خارق العاده اى كه به عنوان نشان صدق رسالت پيامبران بر مردم
عرضه مى شوند. ناقه حضرت صالح، يد بيضا و عصاى حضرت موسى و معجزات حضرت عيسى در شفاى امراض و زنده
كردن مردگان، نمونه هايى براى اين دسته اند.دسته دوم، امور خارق العاده اى كه به عنوان برهانى ويژه اقامه شده اند؛ مانند آن چه در داستان عزير
روى مى دهد و مانند ماجراى چهاركبوتر حضرت ابراهيم كه برهانى بر حشر هستند.دسته سوم؛ امدادهاى غيبى و عذاب هاى الهى هستند؛ وقايع غيرمعمولى كه براى يارى مؤمنان رخ مى دهند و
آن چه عقوبتى بر كفر و عصيان به شمار مى آيد. سرگذشت بنى اسرائيل از اين گونه حكايت ها بسيار دارد.شايد بتوان انزال )منّ والسّلوى( و ظهور دوازده چشمه و نيز شكافتن دريا را از جمله امدادهاى آن، و مسخ
گناهكاران و نيز عذابى را كه برقوم فرعون، پى در پى فرود آمد، از موارد عذاب آن به شمار آورد. داستان
اصحاب كهف و در مقابل، داستان اصحاب فيل، نمونه اى ديگر از آن است. امداد رساندن ملائكه در روز بدر
نيز نمونه اى زنده البته در زمان ظهور اسلام ازاين دسته خرق عادات است.دسته چهارم، امورى هستند كه در تحت هيچ يك از سه دسته قبل قرار نمى گيرند؛ يعنى وقايعى غيرمعمول و
توانايى هايى فوق العاده. قواى خارق العاده اى كه حضرت سليمان از آن برخوردار است، نه گواه رسالت او،
نه امداد غيبى و نه برهانى ويژه است.قرآن چنين توانايى هايى را به حضرت داود و ذوالقرنين نسبت مى
دهد. تعبيرقرآنيِ نفاثات فى العقد نيز بر تأثيرگذاريِ نيروهايى ناشناخته اشاره دارد.اگرچه نمى توان اين دسته بندى را كامل و جامع دانست، اما تنها كوششى است براى ارائه الگويى جهت تفكيك
داستان هاى قرآن و تميز نهادن بين آنها. شك نيست كه در مورد دسته اول، يعنى معجزات پيامبران، اصل بر
خارق العاده بودن است حتى اگر لفظ تحمل غير آن را داشته باشد؛ زيرا معجزه با غير آن تحقق نمى يابد.