عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اما آيا در موارد ديگر هم مى توان ضرورت آن را اثبات كرد؟در اين صورت ضرورتى براى اعتقاد به چنين
مبنايى وجود ندارد و حكم آن، حكم همه آيات قرآن است. در محدوده ظاهر آيه، همه معانى مساوى اند و ترجيح
هر يك، به اقامه دليل و ارائه قرينه نياز دارد. و در اين موارد نمى توانيم با تمسك به اين مبنا محدوده
خاصى براى معنا معين كنيم.اين كار هم نه مقيد كردن مشيت خداوند است، نه قياس او به بشر، نه غيب زدايى و نه علم زدگى، بلكه
برخوردى روشمند است با قرآن و كوششى براى درك بهتر كلام خدا. كوششى كه نشان مى دهد كلام خداوند را
بزرگ مى شماريم و خود را در ساحل اين اقيانوس بى پايان حكمت و دانش بى بهره مى يابيم و مى كوشيم تا از
اين ظاهر ساده و عموم فهم آن، حقايق بلند و نكته هايش را دريابيم.بايد از سيد قطب پرسيد:آيا سرتاسر زندگيِ هريك از ما آزمايش و امتحان نيست؟اما امتحانى پنهان،
نهفته در وقايع روزمره، همراه با تنبيه ها و تشويق ها و ابتلائات و درس ها؛ پس آيا بايد تمام صحنه
هستى را صحنه خرق عادات دانست؟آيا بايد خداوند را از پياده كردن مقاصدش، از طريق قوانينى كه خود
مقرر نموده، ناتوان بدانيم و آيا تمام پديده ها نسبتى يك سان با خداوند ندارند؟آيا او بر اين باور
است كه خرق عادات، بر قدرت و تواناييِ خداوند، دلالت بيش ترى دارند؟بنابراين چه اصرارى است كه عذاب هاى الهى و امدادهاى غيبى حتماً از طريق خرق عادات صورت گرفته باشند.البته در اتخاذ هر معنا تحمل ظاهر آيه، اصل است و در اين جا نيز استثنايى وجود ندارد. اگر قوم فرعون
به بلاهاى مختلف مبتلا مى شوند، اگر اقوامى عذاب مى بينند، اگر گروهى مورد لطف و يارى خداوند قرار مى
گيرند و نيز داستان امداد ملائكه در بدر، واقعه اصحاب كهف، عذاب هاى فرعون، مسخ، پديدار شدن دوازده
چشمه و انزال منّ والسّلوى بر قوم موسى، نابوديِ اصحاب فيل و حمل ساره آيا ضرورتى است كه تحقق اينها
را از طريقى غيرمعمول بدانيم؟ياريِ خداوند همواره شامل حال مؤمنان و عذاب او همواره در انتظار
كافران است، اما نمى فهمند. تأمل در موارد مأنوس تر كه ما شناخت و آگاهى بيش ترى از آنها داريم و
دريافتن شيوه بيان قرآن در اين گونه موارد مى تواند در موارد نامأنوس تر، همچون داستان هاى قرآن، ما
را كمك نمايد.در بحث علم، سيد قطب به دو نكته اشاره كرد كه مى تواند راهنماى ما در اين داستان ها باشد. اول آن كه
اگر خداوند از ميان پديده هاى مختلف طبيعى، برخى را به اشاره كردن برمى گزيند، به اين دليل نيست كه
اين موارد با بقيه پديده هاى طبيعى تفاوت دارند. ماندن پرندگان در هوا همان قدر بر وجود خداوند دلالت
مى كند كه راه رفتن بشر بر زمين.بنابراين، علت اشاره به آنها را نه در علل ويژه آن، بلكه درجوانب
ديگر آن بايد جستجو كرد. آيا اين سخنان را نمى توان در مورد داستان هاى قرآن هم گفت؟
دوم آن كه قرآن به عنوان يك كتاب دينى با توجه به اهدافى كه دارد، تفسيرويژه اى از جهان ارائه مى دهد.يكى از مشخصات اين تفسير آن است كه در برخى موارد، وسائط و علل قريب پديده ها را حذف مى كند و آنها را
مستقيماً به خداوند، كه بى شك تماميِ وجود، به او قائم است، و يا به وسائط دورتر نسبت مى دهد. خداوند
پرواز پرنده را به خود نسبت مى دهد، اما اين بدين معنا نيست كه علل قريب و مادى در تحقق آن دخالت
ندارند. خداوند مرگ را يك جا به خود و در جايى به فرشتگان نسبت مى دهد. قرآن در جاى ديگر مى فرمايد:وما رميت اذ رميت ولكن اللّه رمى. اگر قرآن اين گونه سخن مى گويد، هدف خاص تربيتى از آن دارد، نه آن
كه مراد، عدم تحقق امور از طريق علل قريب آنها و تحقق آنها بى واسطه از سوى خداوند باشد. آيا همين سخن
را در تفسير بسيارى از داستان هاى قرآن نمى توان گفت؟آيا تفسير قرآن از جنگ بدر، يكى از اين موارد
نيست؟