است، اما به علت اهميت آن و تصريح خود سيد قطب بر آن به ذكر مستقل آن پرداختيم.
ج) قرآن صحنه هايى از يك داستان را درپى هم مى آورد، اما درواقع بين آنها فاصله است
سيد قطب در تفسير سوره قصص توضيح مى دهد كه قرآن در بيان يك قصه، آن را به صحنه هاى مختلفى تقسيم مى كند و بين آنها
جاهاى خالى يى قرار مى دهد. اين جاهاى خالى را مى توان با استفاده هنرى از حركت يك ذهن پر كرد كه در آن
صورت، هيچ اتفاقى از چشم خواننده دور نمى ماند.(20)و در جاى ديگر مى افزايد كه قرآن صحنه هايى را مى
آورد و صحنه هايى را رها مى كند كه با توجه به سياق مى توانيم محتواى آن را دريابيم.(21) او در توضيح اين
شيوه قرآن، دليل مى آورد كه قرآن براى پرهيز ازتكرار در بيان داستان ها و به منظور اختصار بر صحنه ها
و فصل هايى كه با موضوع سوره و سياق متناسبند، چنين روشى را درپيش گرفته است.(22)او در سوره ها و داستان هاى مختلف به فاصله اى كه بين صحنه ها وجود دارد اشاره مى كند، به فاصله در بين
صحنه هاى داستان حضرت سليمان،(23) داستان حضرت موسى، (24) داستان اصحاب كهف،(25) داستان حضرت يوسف،(26) و
داستان حضرت عيسى.(27) عبارت پرده مى افتد يسدل الستار، كه در نمايشنامه ها به كار مى رود، تكيه كلام
او در بيان صحنه هاى مختلف اين داستان ها است.(28)سيد قطب به فاصله زمانيِ طولانى يى كه در ميان بخش هاى مختلف داستان حضرت عيسى در سوره آل عمران وجود
دارد، اشاره مى كند. داستان با بشارت ملائكه به مريم، در باره پسرش و صفات، رسالت، معجزات او و
سخنانى كه مى گويد، آغاز شده، بلافاصله سياق به احساس كفر حضرتش از جانب بنى اسرائيل و طلب يارى در
ابلاغ دين خداوند منتقل مى شود.از متولد شدن حضرت عيسى، از رويارو شدن مادرش با قوم خود، از سخن
گفتنش در گهواره و از دعوت قومش و از ارائه معجزاتى كه در بشارت ملائكه به مادرش، براى او بر شمرده
شده بود، هيچ نمى گويد.(29)او در تفسير آيه 133 سوره اعراف(30) درباره عذاب هايى كه بر قوم فرعون نازل شد، توضيح مى دهد كه آيه، همه
اين عذاب ها را گرد آورده است به گونه اى كه گويا يك باره نازل شده اند، در حالى كه اين بلايا، يكى يكى
قوم فرعون را دربرگرفت، اما از آن جا كه همه آنها يك تجربه عذاب بودند و نتيجه شان هم يك سان بود،
قرآن، آنها را اين گونه يك جا آورده است.(31)اكنون بايد توجه كرد كه اگر قرآن چنين روشى در بيان مطالب دارد، چه بسا ممكن است كه در موارد ديگر، در
داستان ها يا غير داستان ها نيز اين گونه سخن بگويد و ما به آن توجه نداشته باشيم؛ به ويژه هنگامى كه
آن مطالب درباره امورى نامأنوس تر باشند.
د) ترتيب داستان ها لزوماً تاريخى نيست
در برخى سوره ها قرآن به نقل چندين داستان پرداخته است. آيا اين داستان ها به ترتيب تاريخى شان، درپى يكديگر آورده شده اند؟از آن جا كه سيد قطب قرآن را كتاب
تاريخ نمى داند، ضرورتى نيز براى آمدن داستان ها به ترتيب زمان وقوعشان نمى بيند. در جايى به ترتيب
تاريخى آمده اند و در جايى نه؛ زيرا سياق است كه ضرورت آن را مشخص مى كند. او در تفسير سوره اعراف، به
ترتيب داستان ها، از حضرت نوح به حضرت هود و سپس حضرت صالح، حضرت لوط، حضرت شعيب، حضرت موسى و حضرت
محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين اشاره مى كند و توضيح مى دهد كه اگرچه قصه هاى قرآن همواره از اين سير
تاريخى پيروى نمى كنند، اما در اين سوره، اين سير رعايت شده است. سپس مى كوشد تا دليل بياورد كه چرا
در اين جا چنين ضرورتى وجود داشته است.(32)در مورد داستان هاى سوره هود نيز همين نظر را دارد وآنها را به ترتيب تاريخ وقوعشان مى داند و ضرورت
اين رعايت ترتيب را هم توضيح مى دهد.(33) اما در سوره شعراء داستان ها به ترتيب نيامده اند. از نظر او در
اين جا تنها عبرت گرفتن منظور بوده و ضرورتى بر رعايت ترتيب وجود نداشته، حال آن كه مثلاً در سوره
اعراف، همين سير تاريخى، خود، هدف بوده تا خط سير وراثت زمين و از پى هم آمدن پيامبران، از زمان حضرت
آدم را بنماياند. از اين رو در آن جا داستان بر مبناى سير تاريخى، از زمان هبوط از بهشت و آغاز حيات
بشر آورده مى شود.