عدم مخالفت نه لزوم موافقت - عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم - نسخه متنی

شادی نفیسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. عدم مخالفت با علم

نمونه اى از اين ملاك را بيان كرديم و موارد ديگرى نيز وجود دارد. علامه پس از نقل روايتى درباره
اصحاب كهف، توضيح مى دهد:

اين روايت از روشن ترين روايات اين داستان است ... و نيز متضمن اين نكته است كه اصحاب كهف براى بار دوم
نيز به خواب رفتند و نمردند ... وهنوز هم به همان هيئت سابق خود هستند و حال آن كه بشر تاكنون در روى
زمين به غارى كه در آن عده اى به خواب رفته باشند برنخورده است.(48)

عدم مخالفت نه لزوم موافقت

آن چه در اين سه معيار، مورد نظر است، عدم مخالفت است نه لزوم موافقت. بدين معنا كه در مورد اول چنين
نيست كه روايت نبايد از حد نص فراتر رود و درباره آن چه آيه، از داستان ومشخصات آن، سكوت كرده، چيزى
نگويد، بلكه تنها اين مهم است كه متن آن با آيه ناسازگار و غيرقابل جمع نباشد.

در دو مورد ديگر هم
لازم نيست حتماً عقل يا علم، دليلى بر تأييد آن بياورند، بلكه صرف عدم تناقض كافى است. در بسيارى از
موارد، رواياتى كه نقل مى شود، مطلبى افزون بر آن چه از خود آيه به دست آمده ارائه نمى دهند.

علامه در تفسير آيه 160 سوره اعراف(49) مى نويسد:

و اين ظاهر تأييد مى كند رواياتى را كه درباره داستان
اين چشمه ها وارد شده.(50)

و يا در داستان اصحاب كهف مى گويد:

اين خود مؤيد رواياتى است ....(51)

و نيز در
داستان حضرت نوح، با نقل رواياتى در اين باره كه فوران تنور علامتى براى حضرت نوح بوده، مى آورد:

سياق آيه خالى از ظهور نيست كه موعد، فوران تنور بوده.(52)

با وجود اين، در مواردى نيز به رواياتى اشاره مى شود كه از حد آيه فراتر مى روند. در بحث از مسخ، علامه
به استناد احاديث به نكته اى اشاره مى كند كه بسيار مورد اختلاف و سؤال است و آيه، در مورد آن ساكت
است:

... علاوه بر اينكه از اخبار بسيارى استفاده مى شود كه هر قومى كه مسخ شدند، بعد از مسخ، جز چند
روزى زنده نمى مانند و به فاصله كمى هلاك مى شوند.(53) و يا در داستان طوفان حضرت نوح، به رواياتى
اشاره مى كند كه از محل كوه جودى سخن مى گويند، در حالى كه قرآن لزومى به اشاره به آن نديده است.(54)

علامه در داستان ناقه صالح، پس از نقل روايتى، على رغم ابراز عجيب بودن، آن را انكار نمى كند؛ چراكه
دليلى بر رد آن، نه از قرآن، نه از عقل و نه از علم وجود ندارد و صرف عجيب بودن ملاك نيست.

اين حديث مشتمل بر امور خارق العاده اى است از قبيل اين كه همه مردم از شير ناقه مى آشاميدند و روز به
روز رنگشان تغيير پيدا مى كرد. اين امور با توجه به آن كه اصل وجود ناقه معجزه بوده، اشكال ندارد و
قرآن كريم به اين جنبه و اين كه سهم ناقه يك روز آب بوده و همه اهل شهر سهم يك روز معين ديگر را
داشتند، تصريح دارد.(55)

علامه در ذيل آيه 48 سوره انفال(56) دو احتمال را در تفسير آن نقل مى كند كه يكى از آنها احتمال تجسم و
تمثل شيطان به صورت يك فرد است. علامه روايات را مؤيد اين قول مى داند. ايشان به طرح نظريات مخالفان و
نقد آن مى پردازد. آن چه برخى مفسران را به رد اين قول واداشته، ضعف سند روايات و بى اعتباريِ مدارك
تاريخيِ اين قول است.

اما علامه به اين دو نكته اهميتى نداده، چنين پاسخ مى دهد:

هر چند روايات مزبور متواتر و يا همراه با قراين قطعى و موجب اطمينان تام نيست، اما اصل احتمال محال
نيست تا با عقل سليم موافق نباشد. بنابراين، با عقل مخالفتى ندارد. علاوه بر آن كه از قصه هايى نيست
كه آثار صحيح مخالف آن است پس با قرآن هم مخالفت ندارد. افزون بر اين كه با سياق آيه هم سازگارتر است.

علاوه براين كه سياق آيه كريمه، مخصوصاً با درنظر داشتن جملات ... به افاده معناى دوم نزديك تر است
....(57)

بنابراين، در صورت برخوردارى از سه ويژگيِ مذكور، اصل، صحت روايات است با تمام شگفتى و اعجاب آن.

اما
بايد به آن سه معيار، مورد ديگرى را هم افزود:

4. عدم اختلاف بين روايات

چه بسا درباره موضوعى، رواياتى وارد شده كه با قرآن و عقل و علم سازگارند و در عين حال، هر يك ديگرى
را نفى مى كند. در اين صورت، همه آنها از اعتبار ساقط هستند. و در اين جا است كه براى ترجيح هر يك از
اين روايات، به موافقت و وجود دليلى از قرآن و علم وعقل نيازمنديم.

در داستان طوفان نوح، رواياتى درباره تعداد ايمان آورندگان وارد شده است.

علامه به نقل يكى از آنها
پرداخته، سپس پذيرش هر يك از آنها را منوط به وجود دليل مى داند:

درباره عدد آنان اقوال ديگرى نيز،
از قبيل شش، هفت، ده، هفتاد و دو، و هشتاد نفر، گفته اند كه هيچ كدام دليلى ندارد.(58)

/ 249