عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
7 سياق و اقتضاى مقام، شكل دهنده به معانى و تعبيرات است. در حكايت هاى مختلف يك داستان، يك پديده، به
گونه اى متفاوت و بعضاً متناقض توصيف شده است. اين پديده درواقع به يك صورت بيش تر نيست، اما تفاوت
سياق، اين گونه گونى را موجب شده است. علامه در تفسير آيه )فألقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين(116) توضيح مى
دهد:
)ثعبان( به معناى مار بسيار بزرگى است وهيچ منافاتى بين اين آيه، كه معجزه موسى را ثعبان مبين
خوانده، با آيه )فلما رآها تهتزكانها جان ولى مدبراً ولم يعقب(117) نيست؛ براى اين كه گرچه كلمه )جان(
در عرب، به معناى مار كوچك است، اما بايد دانست كه اين كلمه در آيه اى به كار رفته كه مربوط به داستان
موسى در شب طور است ... وكلمه )ثعبان مبين( در آيه اى است كه مربوط به جريان ملاقات با فرعون است.(118)
بنابراين، معجزه حضرت موسى در محضر خدا، كوچك و در بارگاه فرعون، با عظمت توصيف شده است. پيش از اين
)ذيل شماره3، ص399) مورد ديگرى را نقل كرديم كه وقايع مربوط به زنده كردن مردگان، با همه عظمتش، به
گونه اى بى اهميت بيان مى شود تا عظمت خداوند را برساند.
در ابتداى داستان اصحاب كهف، ازمدت توقف آنها در غار چنين تعبير شده: )فضربنا على آذانهم فى الكهف
سنين عدداً(.(119) و در انتهاى داستان، اين مدت اين گونه بيان شده: )ولَبِثوا فى كهفهم ثلاث مائة سنين
وازدادوا تسعاً (.(120) در يكى اين مدت اندك تلقى شده و در ديگرى بر طولانى بودن آن تأكيد شده است. علامه
اين دو را منافيِ هم ندانسته، علت آن را چنين توضيح مى دهد:
زيرا در آن جا مقام، مقام ديگرى بود و اين جا مقام ديگرى است. و در هر يك از دومقام، غرض خاصى در بين
است كه در ديگرى نيست. غرض در آن مقام اين بود كه بفهماند خواباندن اصحاب كهف در مدتى به اين طولانى و
سپس بيدار كردن آنان در برابر قدرت خداى تعالى چيزى نيست و در قبال زينت دادن موجودات زمين درنظر
بشر، امرى عجيب نيست، به خلاف اين مقام كه مى خواهد حجتى را عليه منكران بعث اقامه كند كه درچنين
مقامى، هرچه عدد سال هاى خواب آنان را بيش ترجلوه دهد، حجت دلنشين تر خواهد شد. پس همين يك مدت، دو
نسبت به خود مى گيرد: يكى نسبتى به خدا دارد و يكى نسبت به ما. (نسبت به ما) مدتى بسيار طولانى بوده و
نسبت به خدا مدتى كوتاه و امرى آسان.(121)
همان گونه كه شاهد هستيم، آيات الهيِ قرآن كريم بسيار پيچده تر از آن است كه در وهله نخست به نظر مى
رسد. درك اين ظرافت ها و راه يافتن به عمق اين تعبيرات و پاگذاشتن به اين واديِ پر راز و رمز، بدون
تكيه بر مبانيِ روشن ومشخص عقلى امكان پذير نيست. اين مبانى مى توانند تا حدودى به ما بنمايانند كه
قرآن با ما چگونه سخن مى گويد و در بيان خود چه روشى را درپى مى گيرد.
1. همان، ج2، ص365 362.
2. همان، ص367 و 377 375.
3. همان، ج3، ص199؛ ج6، ص220 و 221.
4. همان، ج10، ص313.
5. همان، ج1، ص383.
6. همان، ج16، ص363.
7. همان، ج13، ص254 و 255.
8. همان، ج20، ص362.
9. همان، ج17، ص13.
10. همان، ج16، ص367.
11. همان، ج1، ص198؛ ج18، ص364.
12. همان، ص205؛ نيز ج8، ص286؛ ج13، ص218.
13. همان، ج1، ص73 و 74.
14. همان، ج2، ص367.
15. همان، ج2، ص362 و 363.
16. همان، ج1، ص202.