مصطفى سباعى(89)،(90) و الديموقراطية فى الاسلام از عباس محمود عقاد، اندكى از بى شمار نوشته هايى
هستند كه در مقابل تأثيرات ناصواب پيش گفته، نوشته شده اند.(91)تفاسير معاصر نيز از پرداختن به مباحث
اقتصادى، به تناسب تفسير آيات غافل نمانده اند. بحث فقير و غنى، زكات، خمس، نفقه، كفاره، صدقه،
اسراف، تبذير، ربا و قمار، برخى از موضوعات اقتصادى در تفاسير هستند كه در گذشته هيچ گاه به اين صورت
و با اين روش به آنها پرداخته نشده است.(92)
كمونيسم و فلسفه جديد
كمونيسم تنها بعد اجتماعيِ انديشه دينى را با مباحثى بى سابقه، رودررو نساخت، بلكه با ادعايش مبنىبر اين كه فلسفه اى علمى است، فلسفه اى را روياروى انديشمندان اسلامى قرار داد كه درگذشته با آن روبه
رو نبودند.گفته مى شود آشنايى با فلسفه نوين غرب در ايران، به رساله گفتار دكارت، كه كنت دوگوبينو
آن را ترجمه كرده بود، بازمى گردد؛ اما در آن هنگام چندان پى گرفته نشد و مورد توجه قرار نگرفت.درواقع بايد آغاز آشنايى جدى با فلسفه غرب را به رساله سير حكمت در اروپا، نوشته محمدعلى فروغى نسبت
داد.(93)فلسفه غرب، تلاش هاى فكرى نوينى را از سوى انديشمندان اسلامى ايجاب مى كرد تا بدان جا كه
امثال سرسيد احمدخان اعتبار علم كلام مرسوم را مورد تأمل قرار دادند و گفتند:به عقيده من اين حقيقت بديهى است كه علم كلامى كه در برابر فلسفه يونانى به وجود آمد، اكنون فاقد
اعتبار و غيرمفيد براى مسائل عصر ما است و بر علماى ما است تا علم كلام جديدى را در خطوط تازه اى رشد
دهند كه بتواند در برابر فلسفه و دانش جديد متداول در زمان بايستد.(94)سخنان مونگيرى و شبلى از علماى برجسته هند به خوبى اين نياز تازه به وجود آمده را تبيين مى كند:اوضاع و شرايط عصر دگرگون شده، اشكالات و شبهه هايى چند اذهان را مشغول داشته و حلقات درسيِ قديم
اهميت خود را از دست داده است ... زيرا عصر و زمان جديدى فرا رسيده و احتياجات و نيازمندى هاى قوى پيدا
شده است. دشمنان اسلام در پرتو فلسفه جديد اروپايى شبهات و اشكالات جديدى مطرح مى كنند كه تا به حال
به ذهن كسى خطور نكرده است و نمى توان به آنها تنها با تدريس فلسفه قديم پاسخ قانع كننده اى داد و
انسان هرگز نمى تواند شبهه اى را بدون فهم و تحليل عمل و انگيزه هاى آن پاسخ قطعى بدهد.(95)اقبال هم از نياز به تجديد نظر در طرح مباحث دينى و حتى از بهره گيرى از دستاوردهاى فكريِ اروپا در
بازسازيِ آن، سخن مى گويد:اكنون كه مسلمانان پس از پنج قرن اسارت و بى خبرى بيدار شده اند و خواه ناخواه چشم به غرب دوخته اند
تا از راه و رسم آن تقليد كنند خطر آن هست كه زرق و برق و ظاهر خيره كننده تمدن غرب مانع از آگاهيِ
مسلمانان بر ذات و كنه حقيقيِ اين تمدن شود. وانگهى درطى همه آن قرن هايى كه عقل ما مسلمانان خفته
بود، اروپا با جديت درباره مسائل خطيرى كه فيلسوفان و دانشمندان اسلامى به آنها سخت دل بسته بودند
مى انديشيد. از زمان قرون وسطى، كه مكاتب الهى اسلامى به حد كمال رسيد، پيشرفت هاى بيكرانى در زمينه
دانش و تجربه بشرى دست داده است؛ گسترش تسلط آدمى بر طبيعت، ايمان تازه و احساسى نشاط آور به او
بخشيده است؛ ديدگاه هاى آزاد پيشنهاد شده، مسائلى كهن در پرتو تجارب نو بيان شده و مسائل نو پديد
آمده است. چنين مى نمايد كه عقل آدمى بزرگ تر شده و از حد مقوله هاى اساسى ذهنى، يعنى زمان و مكان و
عليت، فراتر رفته است. در چنين حالى شگفت آور نيست كه نسل جوان مسلمانان آمريكا و آفريقا خواهان
توجيه تازه اى از ايمان خود شوند. پس با بيداريِ اسلامى بر ما فرض است كه با روحيه اى مستقل ببينيم كه
اروپا چه انديشيده و چه نتايجى به دست آورده،
تا چه اندازه مى تواند ما را در تجديدنظر و در صورت لزوم احياى فكر دينى در اسلام يارى كند.(96)اما از ميان تمام مكاتب، هيچ يك به اندازه واكنش در برابر كمونيسم، زمينه ساز جنبشى در حوزه معرفت
دينى، در ايران نشد. كمونيسم نخست از راه رسوخ به نهضت جنگل، كه از ابتدا با ارزش ها و باورهايى
اسلامى شكل گرفته بود، به ايران پا گذارد. از پيشگامان تبليغ اين مكتب قبل از شهريور (97)،20 تقى ارانى
بنيانگذار نشريه دنيا، و پس از آن تاريخ، حزب توده بود.(98)اين مكتب از يك سو با طرح شعارهاى فريبنده
سياسى و اجتماعى و ظاهرى انقلابى، مورد توجه روشنفكران و تحصيل كرده ها قرار گرفت و از سوى ديگر با
طرح اين ادعا كه يا بايد تابع حكمت الهى شد و وجود خدا را قبول كرد و منكر جميع علوم و وجود صناعات و
اختراعات شد و يا بايد اينها را قبول كرد و پشت پا به حكمت الهى زد جوى ضد مذهب در ميان آنان به وجود
آورد.(99)شهيد مطهرى در مقدمه كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، شدت سرايت اين مكتب را در ميان جوانان
چنين بيان مى كند.