علم و ذهنيت مسلمان
دگرگونيِ برخى ذهنيت ها، ديگر پيامد ورود آگاهى هاى علمى نوين به جامعه مسلمانان بود. بسيارند كسانىكه براى اثبات قدرت خداوند و تجليِ اراده و خواست او، در طبيعت، به دنبال جنبه هاى قانونمند و امور
خارق العاده مى گردند و مى پندارند كه اين پديده ها، كه تبيين علمى برنمى دارند، بهتر مى توانند بر
وجود خداوند دلالت كنند.آنان خداوند را در مجهولات مى جويند و از عظمت و قدرت و حكمت خداوند كه در
تمام مخلوقات، از بزرگ و كوچك، به طور يك سان متجلى است، غافلند. و چنان چه كسى بكوشد تا آن چه را خارق
عادت تصور شده تبيين علّى يا علمى كند، او را ماده گرا و مخالف هر پديده ماوراى مادى معرفى مى كنند.براى اين افراد، عقل و علم بشرى تهديدى براى خداشناسى شان است.(51)ازنظر اين افراد، حتى اگر قرآن انسان را به مطالعه درباره طبيعت دعوت مى كند براى اين است كه عجز و
ناتوانى و محدوديت قدرت دركش را به او اثبات كند.(52) حال آن كه پيشرفت علم و دانش براى بخشى از آن چه
درگذشته خرق عادت تصور مى شد، تبيين علّى محسوس ارائه مى دهد و آن چه را ديروز ناممكن و بعيد مى نمود،
امروز امكان پذير به حساب مى آورد.پيام علم جديد به ما اين است:وقتى كه با چيزى كه از نظر علمى ناشناخته است مواجه مى شويم، رفتار درست اين نيست كه شادمان شويم و
خيال كنيم كه خداوند را در آن جا يافته ايم، بلكه راه و روش درست اين است كه بكوشيم دانشمندان بهترى
شويم.(53)پيشرفت دانش به ما نشان مى دهد كه باور خداوند رخنه پوش، به محدود ساختن قدرت خداوند مى انجامد كه با
هر كشف تازه اى پله اى به عقب مى نشيند.استاد مطهرى در اين باره مى گويد:بعضى افراد عادت دارند كه خدا را در ميان مجهولات خودشان جستجو كنند؛ يعنى به هر معمايى كه رسيدند و
نتوانستند آن را حل كنند، آن را به ماوراء طبيعت ارجاع مى كنند ... اين گونه تصور درباره خدا غلط و
گمراه كننده، بلكه كفر و الحاد است.در اين گونه تصور، انسان خدا را شبيه و همپايه يكى از مخلوقاتش
قرار داده، او را علتى در عرض علت ها و اسباب هاى اين جهان فرض كرده، و حال آن كه او فوق همه علت ها
واسباب ها و سرچشمه همه علل و اسباب است ...آن روش، روش معموليِ افرادى است كم عقل كه خداوند را در ميان مجهولات و مسائلى كه علل ظاهرى آنها را
نمى دانند جستجو مى كنند، ولى قرآن از طريق حيات و ممات و نظام متقن و موجودى كه هست، از راه اين كه در
اين نظام موجود و متقن، افق حيات بالاتر از افق ماده است ...از اين راه دست ما را مى گيرد و مارا به افق
ملكوت و باطن جهان نزديك مى كند ... چون بعضى از مردم هميشه مى خواهند خدا را در ميان مجهولات خود
جستجو كنند، نه در ميان معلومات خود. و خطرى بزرگ تر از اين براى توحيد وجود ندارد ...(54)تلاش براى يافتن علل طبيعيِ امور و پرهيز از نسبت دادن نادانسته ها به غيب، نه تنها خداشناسيِ
عاميانه را تغيير داد، بلكه در تفسير ما از پديده هايى كه ماوراى مادى خوانده مى شوند و آنها كه خارق
عادت نام گرفته اند نيز دگرگونى ايجاد كرد.گرايش عموميِ مفسران به تبيين علّى و علمى امورى همچون
وحى، ملائكه، شيطان، جن، معجزات پيامبران، امدادهاى غيبى، دعا، چگونگيِ وقوع قيامت و كيفيت آن را
بايد در پرتو ذهنيت اين دوران جديد توضيح داد.(55) آن چه رشيد رضا در مورد تمثّل ملائكه مى گويد، نمودى
روشن از اين ذهنيت مفسران است.گذشتگان در باب تمثل ملائكه به اين گفته اكتفا مى كردندكه اين امر، فى نفسه ممكن مى باشد و گوينده
صادق نيز از آن خبر داده است، پس بايد آن را پذيرفت.اما ما امروز مى گوييم: علوم طبيعى هيچ يك از
اخبار عالم غيب را دور از ذهن باقى نگذاشته، جز آن كه آن را به عقل و حس نزديك ساخته است؛ بلكه در اين
عصر، اختراعات مادى اى به ظهور رسيده است كه اكثريت مردم، آن را نه فقط دور از ذهن، بلكه از نظر عقلى
محال مى انگاشتند.(56)